میشود یک شب خوابید

میشود یک شب خوابید ...

و صبح با خبر شد ...

غمها را از یک کنار به دور ریخته اند ؟

که اگر اشکی هست ...

یا از عمقِ شادمانیِ دلی بی درد است ...

یا از پس به هم رسیدن های دور ...

یا گریه کودکی ...

که دستِ بی حواسش ...

بادبادکی را بر باد میدهد ...

کاش میشد یک روز صبح ...

کسی زنگِ خانه هامان را بزند ...

بگوید : با خبر های خوب آمده ایم ...

با لبخند با قلبهایی آکنده از عشق های واقعی ...

از آنسوی دوست داشتن ها ...

آمدهایم بمانیم و هرگز نرویم ...

هیچکس نمی داند ...

چقدر جایِ شادمانی های بی سبب ...

در دل نسلِ ما خالیست ...
دیدگاه ها (۲)

گُم شُده ام ...هَمچون بَرگی ...که به پاییزی ترین سَفرِ قَرن ...

گــریــه خــوبـــــ و ...بهُتـــــ خــوبـــــ و ...بُغـض خـ...

امــروز ...و این ســه نقطــه ... دیــروز ...و آن ســه نقطــه...

کـدام فنجـانِ قـهـــوه را ...نیــم‌ خـورده رهــا کـرده ام .....

می شود یک شب خوابید  و صبح باخبر شد ، غم ها را از یک کنار به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط