جمعه...
جمعه...
چه کلمه ب غریبی؟!
چه اتفاقی قرار بود بیفتد؟!
من خواب بودم....شما چه طور؟؟
فقط غمی به دلم چنگ می زند و تار دلتنگی را به صدا در می آورد...
دلم تنگ است...
دلم تنگ کسی ست که برایش ندبه نخواندم...
دلم تنگ آن کسی ست که از یاد بردمش...
دلم تنگ است...
اما فقط دلم...
عملم دل تنگ او نیست...
اذان ظهر است ای عامل دلتنگی من...
تو کجایی؟!...
دارد یادم می آید...
من منتظر بودم...
منتظر آن کس که یک جهان منتظر اوست...
و من...
برایت از دلتنگی و انتظار تنها قلم میزنم...
و شعر می سرایم در وصف انتظارت...
اما در وقت عمل...
ساعت کوک شده ی قلبم از کار می افتد...
و من بازهم میگویم:"وای!باز انتظارم دیر شد"...
مولا!
من آن منتظری هستم که همیشه از قافله ات عقب میمانم...
و من آن منتظری هستم که برایت نوشتن و سرودن تنها دلخوشی ام است...
و ترک یک گناه ناقابل برایم کاری بزرگ...
می بینی آقا!!
من خیلی کوچکم آنقدر کوچک که هنوز فقط ادعا دارم...نه عمل...
مولا!
دلم عجیب برایت تنگ است...
شاید این هفته خیلی اذیتتان کرده ام...
نمی دانم...
اما آقا!
اگر این متن را خواندید...
بدانید خیلی شرمنده ام...
خیلی...
چه کلمه ب غریبی؟!
چه اتفاقی قرار بود بیفتد؟!
من خواب بودم....شما چه طور؟؟
فقط غمی به دلم چنگ می زند و تار دلتنگی را به صدا در می آورد...
دلم تنگ است...
دلم تنگ کسی ست که برایش ندبه نخواندم...
دلم تنگ آن کسی ست که از یاد بردمش...
دلم تنگ است...
اما فقط دلم...
عملم دل تنگ او نیست...
اذان ظهر است ای عامل دلتنگی من...
تو کجایی؟!...
دارد یادم می آید...
من منتظر بودم...
منتظر آن کس که یک جهان منتظر اوست...
و من...
برایت از دلتنگی و انتظار تنها قلم میزنم...
و شعر می سرایم در وصف انتظارت...
اما در وقت عمل...
ساعت کوک شده ی قلبم از کار می افتد...
و من بازهم میگویم:"وای!باز انتظارم دیر شد"...
مولا!
من آن منتظری هستم که همیشه از قافله ات عقب میمانم...
و من آن منتظری هستم که برایت نوشتن و سرودن تنها دلخوشی ام است...
و ترک یک گناه ناقابل برایم کاری بزرگ...
می بینی آقا!!
من خیلی کوچکم آنقدر کوچک که هنوز فقط ادعا دارم...نه عمل...
مولا!
دلم عجیب برایت تنگ است...
شاید این هفته خیلی اذیتتان کرده ام...
نمی دانم...
اما آقا!
اگر این متن را خواندید...
بدانید خیلی شرمنده ام...
خیلی...
۴.۰k
۱۶ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.