طرح خوانش ده روز آخر
#طرح_خوانش_ده_روز_آخر
#فصل_دوم
#قسمت_ده
__🍃🌸🍃🌸🍃_
... داخل مقر فقط نور آتش بخاری هیزمی، کمی اتاق را روشن می کرد.
رفتیم سراغ نان خشک هایی که اهدایی مردم عزیز سمنان به جبهه مقاومت بود. خیلی خوشمزه بود. استفاده از کمک های مردم ایران به جبهه مقاومت بسیار امیدبخش و گاه، نجات دهنده بود. با خوردن همان چند تکه تقریبا سیر شدیم. بعد از آن نشستیم و به اندازه کافی مهمات برداشتیم تا برای عملیات احتمالی آماده شویم. هر کدام هشت الی دوازده خشاب کلاش و شش هفت تا نارنجک، یک بطری آب کوچک و دو بسته کوچک خرما زاهدی و یک بسته آجیل برداشتیم که شد جیره عملیاتی مان.
ساعت ۱۱ شب شد که صدای در ورودی را شنیدم. حیدر، ابومحسن، حنیف و ابوکوثر آمدند. حنیف آمده بود تا دوباره دستگاه های بیسیم را راه اندازی کند، اما چون برق نداشتیم، موفق نشد. تماس گرفت که بنزین بیاورند برای روشن کردن موتور برق. چند دقیقه بعد حنیف و ابو کوثر رفتند.
کمی با باتری ها و لامپ های ال ای دی ور رفتیم که روشن شان کنین اما موفق نشدیم.
دستگاه ترانس لازم داشت که آن را هم برده بودند. نیم ساعت بعد برادر هلال که از نیرو های پشتیبانی تیپ بود با یک دبه بنزین رسید.
موتور برق را روشن و کمی درمورد اوضاع منطقه صحبت کردیم.
ظاهرا امشب قرار بر حمله نیست و فقط به تک های محدود ایذایی (عملیات های محدودی که صرفا با هدف سلب میل جنگجویی، به ستوه آوردن و برهم زدن سازمان رزم و تضعیف روحیه دشمن انجام میشود) بسنده کرده اند.
در شنود های بی سیم، وضعیت تک های ایذایی سایر یگان ها را دنبال می کردیم.
ظاهرا اواخر عملیات هم یونس توسط ترکش خمپاره های خودی از ناحیه پا زخمی شده بود و برگردانده بودنش عقب. یونس از نیرو های عملیات بود که در مقر تیپ مستقر بود.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅--
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
#فصل_دوم
#قسمت_ده
__🍃🌸🍃🌸🍃_
... داخل مقر فقط نور آتش بخاری هیزمی، کمی اتاق را روشن می کرد.
رفتیم سراغ نان خشک هایی که اهدایی مردم عزیز سمنان به جبهه مقاومت بود. خیلی خوشمزه بود. استفاده از کمک های مردم ایران به جبهه مقاومت بسیار امیدبخش و گاه، نجات دهنده بود. با خوردن همان چند تکه تقریبا سیر شدیم. بعد از آن نشستیم و به اندازه کافی مهمات برداشتیم تا برای عملیات احتمالی آماده شویم. هر کدام هشت الی دوازده خشاب کلاش و شش هفت تا نارنجک، یک بطری آب کوچک و دو بسته کوچک خرما زاهدی و یک بسته آجیل برداشتیم که شد جیره عملیاتی مان.
ساعت ۱۱ شب شد که صدای در ورودی را شنیدم. حیدر، ابومحسن، حنیف و ابوکوثر آمدند. حنیف آمده بود تا دوباره دستگاه های بیسیم را راه اندازی کند، اما چون برق نداشتیم، موفق نشد. تماس گرفت که بنزین بیاورند برای روشن کردن موتور برق. چند دقیقه بعد حنیف و ابو کوثر رفتند.
کمی با باتری ها و لامپ های ال ای دی ور رفتیم که روشن شان کنین اما موفق نشدیم.
دستگاه ترانس لازم داشت که آن را هم برده بودند. نیم ساعت بعد برادر هلال که از نیرو های پشتیبانی تیپ بود با یک دبه بنزین رسید.
موتور برق را روشن و کمی درمورد اوضاع منطقه صحبت کردیم.
ظاهرا امشب قرار بر حمله نیست و فقط به تک های محدود ایذایی (عملیات های محدودی که صرفا با هدف سلب میل جنگجویی، به ستوه آوردن و برهم زدن سازمان رزم و تضعیف روحیه دشمن انجام میشود) بسنده کرده اند.
در شنود های بی سیم، وضعیت تک های ایذایی سایر یگان ها را دنبال می کردیم.
ظاهرا اواخر عملیات هم یونس توسط ترکش خمپاره های خودی از ناحیه پا زخمی شده بود و برگردانده بودنش عقب. یونس از نیرو های عملیات بود که در مقر تیپ مستقر بود.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅--
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
۱.۹k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.