بازباران بی ترانه

بازباران بی ترانه...
پرده را کنار میزنم پنجره را باز میکنم باز باران میبارد دانه های باران ک برزمین میافتد فک کردم اخرین نفس هایم با بارش باران رقم خورده . انگار دانه های باران برقلب زمین رد پایی پرنگ گذاشته و خودش کم کم محومیشود.
ازپنجره ی اتاق سوت و کور من ک اینگونه ب نظرمیرسید....قهوه ی تلخ؛باران دلگیر؛هوای سرد؛موسیقی غمگین؛غرورهم دارد.
ناگهان ب یاد اولین دیدارمان می افتم...
نگاهم را یک لحظه از چشمانم دزدیدی نگاهم رد رفتنت را ک گرفت تنهاجای خالی پایت را دید چشمانم پرازشبنم یخ زده شده،دلم ک دگرسالهاست قندیل بسته و حسی ب چیزی جزتوندارد.
ب همین باران قسم ک بعدازرفتنت همه چیز تغییرکرد....
دگرآواز کلاغ ها برایم دلگیرنیست،دگرازغنچه های خشک شده بر بوته ی سرسبز نمیترسم،ازآسمان تاربدون ستاره دلگیرنمیشوم،ازتنهایی نمیترسم......
این بار من بعدازباران خواهم رفت آرام و بی صدا زمانی ک تو محوشنیدن صدای باران هستی خواهم رفت تا متوجه رفتنم نشوی تا دلت نگیرد.
بدون چتر درزیر باران خواهم رفت ......آخرمگرمیشوداین همه چتر دریک باران!این همه ترس دریک قلب!این همه تنهایی دریک شهر!!!!
#نگین_حسینی


#عاشقانه #جذاب #هنر_عکاسی #دخترونه
دیدگاه ها (۱)

نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماندهمه اسمند و تو جسمی همه ...

ای تو که اندوه شدیسبز شو در درون من #گیسو_عبدالهی #مدل_لباس ...

‏آدمی به مرور آرام می‌گیرد بزرگ میشود ‏بالغ میشودو پای اشتبا...

آدما یه سری حرفا و کارایی تو دلشون هست که جرئت انجام دادن و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط