خون می چکد از تیغه ابروی کمانت

خون می چکد از تیغه ابروی کمانت
باید بگریزم زخونریزی چشمان سیاهت
ای قاتل خون ریزچه خواهی زمن امشب
خواهی بکشی این بندی دربند نگاهت
#اریو_موسوی
دیدگاه ها (۰)

من آمده ام که با تو باشم تا ابددل دیوانه فقط تو را کرده پسند...

اندوه ازدلها بگیر و خنده بر لبها نشان غم وهم را ازدلت بیرون ...

گره وا کرده ای از گیسوانتچه غوغایی شده در ایوانت هزاران مشتر...

شال رنگی را سرت کردی و بیرون اومدی رژ قرمز برلبت چون کبک خوش...

وقتی خواهرش بودی...

عشـق تحقیر شده 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵‌‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط