عشق اشتباه🪽⛓️
عشق اشتباه🪽⛓️
قسمت اول: رفتار عجیب🌙⚡
__________________
میکاسا: خب تعریف کن
هانجی: چند روزه لیوای با من عجیب رفتار میکنه
میکاسا با هیجان: چییییییییی مثلا بهت میگه گلم خوشگلم زیبای خفته؟
هانجی: وات نه مثلا دیروز بهش گفتم بیا بریم یه گشتی بزنیم قبول کرد
میکاسا: حتما یه نفر نصیحتش کرده که با تو مهربون باشه
هانجی: اها ممنون خبببب من دیگه باید برم
*در حال راه رفتن*
*خوردن به لیوای*
*لیوای میخوره زمین*
لیوای: هویییییی الاغ چته.....
*یهو هانجی رو میبینه*
لیوای: اومممم خببببب با تو نبودم
*بلد میشه که بره هانجی دستشو میگیره*
هانجی : ناراحتت کردم؟
*لیوای صورتش قرمز میشه دست هانجی رو پس میزنه و عین موشک میره*
هانجی با ناراحتی : اوو..اوممم ف.. ف... فک کنم جوابمو گرفتم
فردا
از دید هانجی
فک کردم الان دیگه از دستم اعصبانی نیست ولی هر وقت میرم طرفش فرار میکنه
بعد از گذشت چند روز
باورم نمیشه داره ازم دوری میکنه اگه اینطوریه پس منم باهاش قهر میکنم
یک روز بعد
لیوای :چهار چشم اون کاری که بهت گفته بودم روش کار.....
*هانجی میپره وسط حرفش*
اها اره اره بیا بگیر
*هانجی لیوای رو میبره بیرون و محکم درو میبنده*
از دید لیوای
به چه جراتی درو بست
کثافت گاو چهار....
نه وایسا من چرا.... چرا دارم به اون فک میکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باید برم یه چایی بخورم شاید عقلم امد سر جاش
*در حال چایی خوردن*
*ارن میاد تو*
لیوای تو ذهنش:هانجی هانجی هانجی اَه چرا دارم به اون فک میکنم شتتتتتت نکنه من عاشق.....
ارن: چی داری میگی؟
لیوای : اووووو شتتت بلند گفتم
_________________
اگه بد بود ببخشید دیگ:)
قسمت اول: رفتار عجیب🌙⚡
__________________
میکاسا: خب تعریف کن
هانجی: چند روزه لیوای با من عجیب رفتار میکنه
میکاسا با هیجان: چییییییییی مثلا بهت میگه گلم خوشگلم زیبای خفته؟
هانجی: وات نه مثلا دیروز بهش گفتم بیا بریم یه گشتی بزنیم قبول کرد
میکاسا: حتما یه نفر نصیحتش کرده که با تو مهربون باشه
هانجی: اها ممنون خبببب من دیگه باید برم
*در حال راه رفتن*
*خوردن به لیوای*
*لیوای میخوره زمین*
لیوای: هویییییی الاغ چته.....
*یهو هانجی رو میبینه*
لیوای: اومممم خببببب با تو نبودم
*بلد میشه که بره هانجی دستشو میگیره*
هانجی : ناراحتت کردم؟
*لیوای صورتش قرمز میشه دست هانجی رو پس میزنه و عین موشک میره*
هانجی با ناراحتی : اوو..اوممم ف.. ف... فک کنم جوابمو گرفتم
فردا
از دید هانجی
فک کردم الان دیگه از دستم اعصبانی نیست ولی هر وقت میرم طرفش فرار میکنه
بعد از گذشت چند روز
باورم نمیشه داره ازم دوری میکنه اگه اینطوریه پس منم باهاش قهر میکنم
یک روز بعد
لیوای :چهار چشم اون کاری که بهت گفته بودم روش کار.....
*هانجی میپره وسط حرفش*
اها اره اره بیا بگیر
*هانجی لیوای رو میبره بیرون و محکم درو میبنده*
از دید لیوای
به چه جراتی درو بست
کثافت گاو چهار....
نه وایسا من چرا.... چرا دارم به اون فک میکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باید برم یه چایی بخورم شاید عقلم امد سر جاش
*در حال چایی خوردن*
*ارن میاد تو*
لیوای تو ذهنش:هانجی هانجی هانجی اَه چرا دارم به اون فک میکنم شتتتتتت نکنه من عاشق.....
ارن: چی داری میگی؟
لیوای : اووووو شتتت بلند گفتم
_________________
اگه بد بود ببخشید دیگ:)
۷.۲k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.