تمامناتماممنM

#تمام_ناتمام_منM
±نگاهم کرد و ادامه داد: «هر چیزی یه
فصلی داره، اگه از فصلش بگذره
طعمش رو از دست می‌ده، قشنگی‌ش
به چشم نمی‌آد.»
پرسیدم : «فصلش گذشته؟»
گفت: «فکر کن یه قافله ابر با یه عالمه
بارون توی دلشون تصمیم بگیرن
سفر کنن به یه شهرِ دور وُ فصل پاییز
شروع به باریدن کنن، بعد یکی از این
ابرها بین راه گم بشه و دو فصل دیرتر،
چله‌ی تابستون، برسه به مقصد .
حالا یا باید اون همه بارون رو توی دل
خودش نگه داره یا چله‌ی تابستون،
زیر نور تند خورشید، بباره.
این بارون به زمین نرسیده بخار می‌شه.»
آخرین کام سیگار را آنقدر محکم گرفتم
که بوی فیلتر توی دهانم پیچید.
دیدگاه ها (۲)

#تمام_ناتمام_منM ‏دست‌هایش سفید بود و روشن، انگار از چیدنِ م...

#تمام_ناتمام_منM برهنه پایاز تو عبور می‌كنمو تنگ می‌بوسمتای ...

#تمام_ناتمام_منM توی دنیای موازی اسمم خاتونه. فردا تولدمه. ش...

#تمام_ناتمام_منM 🌱در زندگی ، تنها به دنبال رسیدن نباش،زندگی ...

part17🦋&ناراحت؟-اره &چطوری یعنی- عین افسرده هایی مثل قبل نه ...

part1🦋me«گاهی آدما دلشون میخواد داد بزنن برقصن توی گودال های...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط