دلی کز تو سوزد چه باشد دوایش

دلی کز تو سوزد، چه باشد دوایش
چو تشنه تو باشد، که باشد سَقایش

به درد و به زاری، به اندوه و خواری
عجب چند داری برونِ سرایش؟

مَها، از سرِ او چو تو سایه بردی
چه سود و چه راحت ز سایه هُمایش؟

دیدگاه ها (۰)

و چشمانت راز آتش است .و عشقت پیروزی آدمی ستهنگامی که به جنگ ...

خوش می‌رَوی در کوی ماخوش می‌خَرامی سویِ ماخـوش می‌جَهی در جـ...

چرا بیهوده می‌کوشی که بگریزی ز آغوشمازین سوزنده‌تر هرگز نخوا...

شادم تصور می‌کنی، وقتی ندانیلبخندهای شادی و غم فرق دارد👤

چو خود را ز نیکان شمردی بد/نمی گنجد اندر خدایی خودی

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط