دلی کز تو سوزد، چه باشد دوایش
دلی کز تو سوزد، چه باشد دوایش
چو تشنه تو باشد، که باشد سَقایش
به درد و به زاری، به اندوه و خواری
عجب چند داری برونِ سرایش؟
مَها، از سرِ او چو تو سایه بردی
چه سود و چه راحت ز سایه هُمایش؟
چو تشنه تو باشد، که باشد سَقایش
به درد و به زاری، به اندوه و خواری
عجب چند داری برونِ سرایش؟
مَها، از سرِ او چو تو سایه بردی
چه سود و چه راحت ز سایه هُمایش؟
۷۵۱
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.