جوان که بودم میخواستم دنیا را عوض کنم نشد دنیا مرا عوض

جوان که بودم می‌خواستم دنیا را عوض کنم. نشد، دنیا مرا عوض کرد، پیر و پفیوز و مچاله شده‌ام. یک روزی به عشق آفتاب از خواب بیدار می‌شدم و روشنایی را که می‌دیدم روحم سبز می‌شد. حالا دلم نمی‌خوهد از خواب بیدار شوم. روحم خواب آلود و خسته است. مثل اینکه نمی‌تواند سر پا بایستد. بیمار بستری است. بگذاریم بخوابد.
#شاهرخ_مسکوب #عکس_نوشته
دیدگاه ها (۶)

و با این همهای شفاف!مرا راهی از تو بدر نیست... #سهراب_سپهری...

تا که عشق از سَر بِرَفت آرام شد جان و دلم،هر کسی را عشق باشد...

و همچوننسیمِ صبح لرزان و بی قراروزیدم به سوی تو !!! #فروغ_فر...

انسان ها نیمی از عمرشان به این فکر می کنند که دیگران برایشان...

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 001 ...

...بیا باهم فرار کنیم...پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط