آرام باش عزیز من

آرام باش عزیز من
آرام باش
حکایت دریاست زندگی
گاهی درخشش آفتاب ،
برق و بوی نمک، ترشح شادمانی ...
گاهی هم فرو می رویم،
چشم هایمان را می بندیم، همه جا تاریکی ست
آرام باش عزیز من
آرام باش
دوباره سر از آب بیرون می آوریم
و تلالو آفتاب را می بینیم
زیر بوته ای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری طالع می شود …
دیدگاه ها (۸)

محال است بارانی از محبتبه کسی هدیه کنی ودستهای خودت خیس نشود...

عاشقانه سر سجاده ی دلت بگوخدایا شکرت...**که همیشه پناه مایی ...

صفحه 5جزء 1ازآیه 25 تا 29روزی یک صفحه قرآن بخوانیم..

آدمیزاد هرگز نمیفهمد که تاچه اندازه ای عاشق استمگرزمانی که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط