.
.
.
کافر!دلِ من در گرهِ موی تو بند است
مومن شده بر قبله یِ گیسویِ تو بند است
تا چشمِ تو را دید ، دلم بندِ دلت شد
چون شیر که بر چشمه ی آهویِ تو بند است
چشمان تو کوفه است؛مدینه است؛حجاز است
دل در شکنِ گوشه ی ابروی تو بند است
هر روز غزل خوانی و انگار نه انگار
یک دل که نه! صد دل به النگویِ تو بند است
ای کاش مرا تنگ در آغوش بگیری
محبوبه!دلم بین دو بازوی تو بند است
تو یک غزلِ بکری و درگیر تو شاعر
با معجزه ی عشق به جادویِ تو بند است
امیر طاهری
.
کافر!دلِ من در گرهِ موی تو بند است
مومن شده بر قبله یِ گیسویِ تو بند است
تا چشمِ تو را دید ، دلم بندِ دلت شد
چون شیر که بر چشمه ی آهویِ تو بند است
چشمان تو کوفه است؛مدینه است؛حجاز است
دل در شکنِ گوشه ی ابروی تو بند است
هر روز غزل خوانی و انگار نه انگار
یک دل که نه! صد دل به النگویِ تو بند است
ای کاش مرا تنگ در آغوش بگیری
محبوبه!دلم بین دو بازوی تو بند است
تو یک غزلِ بکری و درگیر تو شاعر
با معجزه ی عشق به جادویِ تو بند است
امیر طاهری
۱.۲k
۱۹ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.