قرار بود بریم مسافرت
قرار بود بریم مسافرت
همه وسایلامونو جمع کرده بودیم
دانیال ام خودش وسایلشو جمع کرده بود ،
همین که خواستیم از در بریم بیرون یادش افتاد کمربندشو جا گذاشته
بهم گفت مامان کمربند منم بردار جاگذاشتم
منم حواسم نبود و کمربند نظامیشو برداشتم!
وقتی رسیدیم لباساشو پوشید که عکس بگیریم ، هی بغل کتشو میزد کنار ژست میگرفت و میگفت : ببین مادر من کمربند چی برام آورده ...
کمربند نظامی ....!! و میخندید...
و این عکسِ یادگاری ماندگار شد براش...
#شهید_دانیال_صفری 🌹
راوی #مادرشهید
شهادت ۱۳۹۷ سیستان و بلوچستان
#شهدای_صابرین
#خاکیان_خدایی
همه وسایلامونو جمع کرده بودیم
دانیال ام خودش وسایلشو جمع کرده بود ،
همین که خواستیم از در بریم بیرون یادش افتاد کمربندشو جا گذاشته
بهم گفت مامان کمربند منم بردار جاگذاشتم
منم حواسم نبود و کمربند نظامیشو برداشتم!
وقتی رسیدیم لباساشو پوشید که عکس بگیریم ، هی بغل کتشو میزد کنار ژست میگرفت و میگفت : ببین مادر من کمربند چی برام آورده ...
کمربند نظامی ....!! و میخندید...
و این عکسِ یادگاری ماندگار شد براش...
#شهید_دانیال_صفری 🌹
راوی #مادرشهید
شهادت ۱۳۹۷ سیستان و بلوچستان
#شهدای_صابرین
#خاکیان_خدایی
۹۴۷
۰۹ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.