حکایت جوان گستاخ
حکایت جوان گستاخ
نقل شده است که روزی جوانی نزد پیامبر (ص) آمد و با پرخاش شدیدی به طرف آن حضرت حمله کرد و گفت: محمد! چرا تو گفتی زنا باید در اجتماع محو شود و کسی حق ندارد به ناموس دیگری نگاه شهوت انگیز داشته باشد؟
اصحاب خواستند پاسخ بی ادبی و جسارت جوان را بدهند؛
ولی پیامبر (ص) آن ها را به صبر و آرامش امر فرمود، سپس رو به آن جوان کرد و پرسید: ای جوان! آیا تو خواهر و مادر داری؟
گفت: بله!
حضرت فرمود: اگر کسی بخواهد از لذت نزدیکی با نزدیکان تو بهره مند شود، تو چه خواهی کرد
جوان که انتظار شنیدن چنین پاسخی را نداشت، رنگ چهره اش تغییر کرد و از رفتار خود شرمنده شد
سوگند یاد کرد که دیگر بی عفتی نکند و به قوانین حکیمانه ی اسلام پای بند باشد
کانال فانـــوســــ
https://telegram.me/joinchat/A8SXkDvy16ToVLfxT87wWg
نقل شده است که روزی جوانی نزد پیامبر (ص) آمد و با پرخاش شدیدی به طرف آن حضرت حمله کرد و گفت: محمد! چرا تو گفتی زنا باید در اجتماع محو شود و کسی حق ندارد به ناموس دیگری نگاه شهوت انگیز داشته باشد؟
اصحاب خواستند پاسخ بی ادبی و جسارت جوان را بدهند؛
ولی پیامبر (ص) آن ها را به صبر و آرامش امر فرمود، سپس رو به آن جوان کرد و پرسید: ای جوان! آیا تو خواهر و مادر داری؟
گفت: بله!
حضرت فرمود: اگر کسی بخواهد از لذت نزدیکی با نزدیکان تو بهره مند شود، تو چه خواهی کرد
جوان که انتظار شنیدن چنین پاسخی را نداشت، رنگ چهره اش تغییر کرد و از رفتار خود شرمنده شد
سوگند یاد کرد که دیگر بی عفتی نکند و به قوانین حکیمانه ی اسلام پای بند باشد
کانال فانـــوســــ
https://telegram.me/joinchat/A8SXkDvy16ToVLfxT87wWg
۲۲۲
۰۱ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.