به لب هایم مزن قفل خموشی

. به لب هایم مزن قفل خموشی
که در دل قصه ای ناگفته دارم

ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم

منم آن مرغ ، آن مرغی که دیریست
به سر اندیشه ی پرواز دارم

سرودم ناله شد در سینه ی تنگ
به حسرت ها سر آمد روزگارم
دیدگاه ها (۱)

‏یا کُلشی وقبل کلشی وبعد کلشیومآ بین الضوه ورمشیمن گدمآ أغار...

#راسی ماادنگه لؤ کدامی #امیرهای #معلومه ارید احطهة #ابالکانی...

↜ عـاطـــާفـﮩتـــާــۧـ‌‍ـہ‌‍ی #الـﮩتـــާــۧـ‌‍ـہ‌‍اٱفـﮩﮬــۧـ...

اون وادری بونینی ماله تالیواداری وعیب یفرع ماله تالیصحیح الم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط