تکلیف چشمانم،هیچ گاه با تو روشن نبودتا بودینمناک بودجویبار بودابر بود...باران بودمثل قدیمزاینده رودی روان بودحال که نیستیخشک شدحیران شدگود نشست ، ویران شدبرهوتی تشنه،کویر لوطی عریان شدتکلیف این چشمانمهیچگاه با تو روشن نشد