فکر می کردم

فکــر می کــردم
در قلب تــ ـــ ـــو
محکومم به حبــس ابد !!
به یکبــاره جــا خــوردم …
وقـــتی
زندان بان برســـرم فریاد زد:
هــی..
تــو
آزادیـــــ!
.
و صـــدای گامهای غریبهـــ ای که به سلـــول من می آمـــد
دیدگاه ها (۲)

به تو فکر خواهم کردآنقدرفکر خواهم کرد کهسال ها بعدروزنامه ها...

هر چه زیبایی و خوبی که دلم تشنه اوستمثل گل ، صحبت دوستمثل پر...

آدمها آنقدر زود عوض می شوند!آنقدر زود که تو فرصت نمیکنی به س...

ولتناین جشن کودکان کار استو من برای خوشحال کردنشاناز سر هر چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط