پارت ۱۳

رنگوکو : پس میبینمت
تامارا : خب باشه ( نگاهی به مویچیرو کرد و رفت به عمارتش و مویچیرو منظورش رو فهمید و بعد میخواس بره که اوبانای بازیشو محکم گرفت)
اوبانای : اگه بفهمم چیزی بین شما دوتا هس باید قبر خودتون رو آماده کنید ( با نگاه ترسناک)
مویچیرو: خب ولم کن ( با بی احساسی)( ولش کرد و رفت به عمارت برفی و تامارا رو دید که داشت شمشیرش رو تیز میکرد)
تامارا: خوبه منظورمو فهمیدی
مویچیرو: آره( با لبخند مصنوعی)
تامارا: بیا بشین ( مویچیرو نشست و مارا هم شمشیرش رو کنارش گذاشت)
مویچیرو: ببینم تا کی قراره توی ماموریت باشی؟
تامارا: دلت واسم تنگ میشه ( با نیشخند)
مویچیرو: راستش آره( با سرخی)
تامارا: اگه ردشون رو بگیرم ۳ روز و اگه ببینمشون یه روز
مویچیرو: چه خوب بعد از اینکه موزان رو شکست دادیم چیکار کنیم؟
تامارا: نمیدونم شاید اولش خواستم باهات یه مدت دوست باشیم و بعد نامزد کنیم و بعدش ازدواج آخه معلوم نیست زنده بمونیم
مویچیرو: آره اما اگه زنده بمونیم همین کار رو میکنیم
( با لبخند)
تامارا: باشه اولش بعد از ماموریت باید داداشمو راضی کنیم
مویچیرو: درسته
تامارا : خب من دیگه میرم
مویچیرو:( دست مارا رو گرفت) راستی شمشیرش
تامارا: اصلا حواسم نیس ( شمشیرش گرفت ) خدافظ
مویچیرو: میبینمت
( تامارا رفت به ماموریتش با رنگوکو )
دیدگاه ها (۵)

پارت ۱۴

ادامه پارت ۱۴

پارت ۱۲

تناسخ چپتر ۱۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط