بعد از نمایش یک فیلم ایرانی، با دوستان خارجی نشسته بودیم
بعد از نمایش یک فیلم ایرانی، با دوستان خارجی نشسته بودیم به گفتگو يكيشان پرسيد:
آن پسرک سر چهار راه چه میفروخت؟ مواد مخدر بود يا...
من پاسخ دادم فال میفروخت
پرسيد فال چيه؟
گفتم شعر، شعرهای شاعر بزرگمان حافظ
با هيجان گفت: يعنی شما از كشوری میآييد كه در خيابانهايش شعر میفروشند و مردم عادی پول میدهند و شعر میخرند ؟؟!!
میرفت سر ميزهای مختلف و با شگفتی اين را به همه میگفت !
و اين يعنی زاويهی ديد، يكی سياهی میبيند و یکی زیبایی !
✍🏼 از خاطرات اصغر فرهادی
آن پسرک سر چهار راه چه میفروخت؟ مواد مخدر بود يا...
من پاسخ دادم فال میفروخت
پرسيد فال چيه؟
گفتم شعر، شعرهای شاعر بزرگمان حافظ
با هيجان گفت: يعنی شما از كشوری میآييد كه در خيابانهايش شعر میفروشند و مردم عادی پول میدهند و شعر میخرند ؟؟!!
میرفت سر ميزهای مختلف و با شگفتی اين را به همه میگفت !
و اين يعنی زاويهی ديد، يكی سياهی میبيند و یکی زیبایی !
✍🏼 از خاطرات اصغر فرهادی
۱.۸k
۰۷ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.