آنقدر وسوسه دارم بنویسم که نگو

آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو...
آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو..

بس که دلتنگ تو ام ،از سر شب تا حالا...
آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم که نگو...

جانِ من حرف بزن!
آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو...

کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست
آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو...

جانِ من زود بیا
آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو...

به خدا دلتنگم!
رو به رویم بِنِشینی کافیست

همه دنیا به کنار...
گرچه از دور ولی، من تو را میبوسم...
آنقَدر حسرت دیدار تو دارم که نگو. ..
دیدگاه ها (۲)

سـیب کدامین بــاغ ...؟ لبـانـت را .... اینگ...

باید بیخیال بود گاهی...به زمین و زمان، به تنگ نظران،به آنها ...

ســرت رابر بــازوانم بگذارتنـت را هم در کنار دلـممیان آغوش خ...

لبانتبه ظرافت شعرشهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می...

دوستت دارمانقدر زیاد که گاهی وقت هاکه دوریچشمانم بی اختیار ش...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط