درونم پراز تو شده

درونم پراز تو شده
بیا کمی از ماه بگوییم
چمدان دلتنگی را در
هزارو چندمین روز
دوری دراین زمستان
رها کنیم
و به اردیبهشت خودمان
برگردیم
تو به برگشتنت ادامه بده
ومن به قلم ،نوشتن می آموزم
اصلا از تو گفتن سواد نمی خواهد
الفبای تو را خود نوشتم
نفس های شوق که ببارد
حقیقت تعبیر می شود
گلدانها شکوفه می دهد
ورقص باران در نگاه
پنجره، شوق زندگی
مرا جاودانه می کند
تنها جای صدا خالیست
آنرا هم مهمان می کنیم!!!!!!!!!
دیدگاه ها (۴)

اوائل اینطور نبود که ...اوائل عاشقانه هایم را برای تو می سرو...

قهوه دم میکنمنصف قاشق سیانور به فنجانت میریزملبخند که میزنیم...

تو را دوست دارمبیشتر از نوشتنِآخرین سطر مشق‌های مدرسهبیشتر ا...

چـــه هنــرمندیســـتکســـی کـــه بـا یـــک خـــداحافظــیتمــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط