پروژه حذف رهبری قسمت دوم
پروژه حذف رهبری قسمت دوم
قدم دیگر نفوذ در فرهنگ زندگی و اعتقادی مردم، و به اصطلاح نفوذ در سبک زندگی مردم بود. این قدم با همراهی های آقای خاتمی خواسته و نخواسته _ با دشمن برداشته شد و فرهنگ کشور و سبک زندگی مردم آن چنان دست خوش تغییرات شد که به واقع به راحتی نمی توان این دوره را با قبل از این دوره مقایسه نمود.
با حمایتهای دولت اصلاحات و مجلس اصلاحات و عوامل نفوذی دشمن در روزنامه های زنجیره ای، قدم نفوذ در سبک زندگی مردم نیز تا حدود زیادی با موفقیت برداشته شد.
در این شانزده سال _ هاشمی و خاتمی _ همزمان با نفوذ در فرهنگ اقتصادی و فرهنگ سبک زندگی، پروژه نفوذ در اشخاص و مسئولین نیز کلید خورد.
خیل عظیم اصلاح طلبهایی که امروزه مهمان و میزبان شبکه های ماهواره ای دشمن هستند، از همین عناصر مورد نفوذ هستند !! و صد البته نفوذی های دیگری در کشور ماندند تا در زمان خود به کار بیایند.
با همه این نفوذها، باز هم قطار نظام و انقلاب از ریل مستقیم خود منحرف نمی شد و این مساله دوباره دشمن را سر در گم کرد. دانستند تا ولی فقیه هست، هرقدر هم که نفوذ کنند، ولی فقیه قطار انقلاب را هدایت خواهد کرد. خصوصا که با روی کار آمدن دکتر احمدی نژاد که شعارهای انقلاب را بر سر دست گرفت، قدرت گفتمان سازی رهبری را به عیان دیدند. پروژه چهارم آنها اگرچه کشور را عقب انداخت، اما باز هم به پیروزی نهایی که استحاله درونی نظام بود، نرسید . لذا پروژه پنجم را کلید زدند .
پروژه پنجم حذف رهبری است که اکنون در آن به سر می بریم !! دشمن دید نمی تواند با وجود رهبر مقتدر انقلاب کاری از پیش ببرد لذا در صدد بر آمد تا او را هر طوری که شده از سر راه بردارد .
برای اینکار باید چند مرحله در نظر گرفته می شد :
مرحله اول کاهش محبوبیت رهبری در میان مردم است !!
این پروژه را با تهمت بستن و افترا و تخریب جایگاه ایشان کلید زدند. ساختن مستندهایی برضد مقام معظم رهبری که در بی بی سی پخش شد، و تهمت های اقتصادی به ایشان و فرزندشان !! در همین راستا صورت گرفت. اینکار آنقدر سخیف و ذلیلانه بود که جز در دل آنهایی که خود با نظام دشمن اند، تاثیری نگذاشت.
چنانکه حتی تحلیلگر دائمی شبکه های دشمن، عطاء الله مهاجرانی در شبکه بی بی سی میگوید : در پرونده اقتصادی آقای خامنه ای نه تنها یک نقطه سیاه، بلکه حتی یک نقطه خاکستری هم دیده نمیشود !!
الفضل ما شهد الأعداء
خوشتر آن باشد که سر دلبران، گفته آید در حدیث دیگران
تهمت های اقتصادی و اختلاس ها و سرمایه های آن چنانی پسران رهبری، سکانس دیگری از این پروژه ها بود که شاید به این واسطه از محبوبیت رهبری بکاهند. این پروژه هم به دلایلی موفقیت آمیز نبود و به شکست انجامید.
مرحله بعدی، شکستن اقتدار و فصل الخطاب بودن رهبری و تبدیل او به عنوان یک مقام تشریفاتی است. موسوی خوئینی ها، پدرخوانده اصلاحات، راه کنترل حضرت آقا را شکستن قبح فصل الخطاب بودن ایشان معرفی می کند، در این راستا نیاز بود کسی بر سر کار باشد که بتواند با رهبری به مقابله برخیزد.
موسوی همان شخصی بود که در دوران امام و ریاست جمهوری رهبری، به عنوان نخست وزیر دائما در تضاد و مخالفت با حضرت آقا به سر می برد. تا آنجا که در دور دوم آقا حاضر به پذیرش او نشد و فقط زمانی که مجبور شد، او را به اکراه پذیرفت.
استعفای ناگهانی موسوی از نخست وزیری و نامه توبیخ آمیز امام ره به میرحسین و نپذیرفتن استعفای او، نشان گر عمق تضاد و شکاف میان موسوی و حضرت آقا بود.
موسوی به دلیل مخالفت شدید با حضرت آقا، پس از اینکه ایشان به عنوان رهبر معرفی شد، ۲۰ سال خانه نشین شده بود!! و از هرگونه مقام اجراییِ درون نظام دوری جست تا نکند که مجبور شود نظر آقا را بپذیرد و یا با ایشان همکاری کند.
در سال 88 موسوی را آوردند تا در مقابل رهبری قد علم کند !! رای که نیاورد، آن فتنه را بر پا نمودند. احمدی نژاد هم نشان داده بود که سرباز وفادار حضرت آقاست و بارها در مقابل جریان زر و زور و تزویر ایستاده بود و پوزه آنها را به خاک مالیده بود، او دردسری تازه برای جریان نفوذ شده بود .
او حکم خاکریز را برای رهبری ایفا می نمود و منافقین باید اول این خاکریز را تصاحب می نمودند تا محاصره رهبری را تکمیل کنند !!
آنها به هر روشی دست زدند تا احمدی نژاد را ترور شخصیت کنند!! تا پس از او شخصی مانند او کشور را اداره نکند و با انواع اتهام های کذب و مدیریت اذهان و نیز ساده لوحی و همراهی عده ای از جبهه خودی و با تبلیغات و شانتاژهای رسانه های داخلی و خارجی کاری کردند مردم به ادامه مسیر او رأی ندادند.
لذا گزینه بعدی انتخاب شد : حسن روحانی !!
همان شخصی که در سال 65 با مقام اسرائیلی در فرانسه دیداری مخفیانه میکند و خواهان اعمال فشار بیشتر بر امام ره است و امام را شخصی تندر
قدم دیگر نفوذ در فرهنگ زندگی و اعتقادی مردم، و به اصطلاح نفوذ در سبک زندگی مردم بود. این قدم با همراهی های آقای خاتمی خواسته و نخواسته _ با دشمن برداشته شد و فرهنگ کشور و سبک زندگی مردم آن چنان دست خوش تغییرات شد که به واقع به راحتی نمی توان این دوره را با قبل از این دوره مقایسه نمود.
با حمایتهای دولت اصلاحات و مجلس اصلاحات و عوامل نفوذی دشمن در روزنامه های زنجیره ای، قدم نفوذ در سبک زندگی مردم نیز تا حدود زیادی با موفقیت برداشته شد.
در این شانزده سال _ هاشمی و خاتمی _ همزمان با نفوذ در فرهنگ اقتصادی و فرهنگ سبک زندگی، پروژه نفوذ در اشخاص و مسئولین نیز کلید خورد.
خیل عظیم اصلاح طلبهایی که امروزه مهمان و میزبان شبکه های ماهواره ای دشمن هستند، از همین عناصر مورد نفوذ هستند !! و صد البته نفوذی های دیگری در کشور ماندند تا در زمان خود به کار بیایند.
با همه این نفوذها، باز هم قطار نظام و انقلاب از ریل مستقیم خود منحرف نمی شد و این مساله دوباره دشمن را سر در گم کرد. دانستند تا ولی فقیه هست، هرقدر هم که نفوذ کنند، ولی فقیه قطار انقلاب را هدایت خواهد کرد. خصوصا که با روی کار آمدن دکتر احمدی نژاد که شعارهای انقلاب را بر سر دست گرفت، قدرت گفتمان سازی رهبری را به عیان دیدند. پروژه چهارم آنها اگرچه کشور را عقب انداخت، اما باز هم به پیروزی نهایی که استحاله درونی نظام بود، نرسید . لذا پروژه پنجم را کلید زدند .
پروژه پنجم حذف رهبری است که اکنون در آن به سر می بریم !! دشمن دید نمی تواند با وجود رهبر مقتدر انقلاب کاری از پیش ببرد لذا در صدد بر آمد تا او را هر طوری که شده از سر راه بردارد .
برای اینکار باید چند مرحله در نظر گرفته می شد :
مرحله اول کاهش محبوبیت رهبری در میان مردم است !!
این پروژه را با تهمت بستن و افترا و تخریب جایگاه ایشان کلید زدند. ساختن مستندهایی برضد مقام معظم رهبری که در بی بی سی پخش شد، و تهمت های اقتصادی به ایشان و فرزندشان !! در همین راستا صورت گرفت. اینکار آنقدر سخیف و ذلیلانه بود که جز در دل آنهایی که خود با نظام دشمن اند، تاثیری نگذاشت.
چنانکه حتی تحلیلگر دائمی شبکه های دشمن، عطاء الله مهاجرانی در شبکه بی بی سی میگوید : در پرونده اقتصادی آقای خامنه ای نه تنها یک نقطه سیاه، بلکه حتی یک نقطه خاکستری هم دیده نمیشود !!
الفضل ما شهد الأعداء
خوشتر آن باشد که سر دلبران، گفته آید در حدیث دیگران
تهمت های اقتصادی و اختلاس ها و سرمایه های آن چنانی پسران رهبری، سکانس دیگری از این پروژه ها بود که شاید به این واسطه از محبوبیت رهبری بکاهند. این پروژه هم به دلایلی موفقیت آمیز نبود و به شکست انجامید.
مرحله بعدی، شکستن اقتدار و فصل الخطاب بودن رهبری و تبدیل او به عنوان یک مقام تشریفاتی است. موسوی خوئینی ها، پدرخوانده اصلاحات، راه کنترل حضرت آقا را شکستن قبح فصل الخطاب بودن ایشان معرفی می کند، در این راستا نیاز بود کسی بر سر کار باشد که بتواند با رهبری به مقابله برخیزد.
موسوی همان شخصی بود که در دوران امام و ریاست جمهوری رهبری، به عنوان نخست وزیر دائما در تضاد و مخالفت با حضرت آقا به سر می برد. تا آنجا که در دور دوم آقا حاضر به پذیرش او نشد و فقط زمانی که مجبور شد، او را به اکراه پذیرفت.
استعفای ناگهانی موسوی از نخست وزیری و نامه توبیخ آمیز امام ره به میرحسین و نپذیرفتن استعفای او، نشان گر عمق تضاد و شکاف میان موسوی و حضرت آقا بود.
موسوی به دلیل مخالفت شدید با حضرت آقا، پس از اینکه ایشان به عنوان رهبر معرفی شد، ۲۰ سال خانه نشین شده بود!! و از هرگونه مقام اجراییِ درون نظام دوری جست تا نکند که مجبور شود نظر آقا را بپذیرد و یا با ایشان همکاری کند.
در سال 88 موسوی را آوردند تا در مقابل رهبری قد علم کند !! رای که نیاورد، آن فتنه را بر پا نمودند. احمدی نژاد هم نشان داده بود که سرباز وفادار حضرت آقاست و بارها در مقابل جریان زر و زور و تزویر ایستاده بود و پوزه آنها را به خاک مالیده بود، او دردسری تازه برای جریان نفوذ شده بود .
او حکم خاکریز را برای رهبری ایفا می نمود و منافقین باید اول این خاکریز را تصاحب می نمودند تا محاصره رهبری را تکمیل کنند !!
آنها به هر روشی دست زدند تا احمدی نژاد را ترور شخصیت کنند!! تا پس از او شخصی مانند او کشور را اداره نکند و با انواع اتهام های کذب و مدیریت اذهان و نیز ساده لوحی و همراهی عده ای از جبهه خودی و با تبلیغات و شانتاژهای رسانه های داخلی و خارجی کاری کردند مردم به ادامه مسیر او رأی ندادند.
لذا گزینه بعدی انتخاب شد : حسن روحانی !!
همان شخصی که در سال 65 با مقام اسرائیلی در فرانسه دیداری مخفیانه میکند و خواهان اعمال فشار بیشتر بر امام ره است و امام را شخصی تندر
۲۶.۷k
۲۸ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.