سگی داشت در چمن علف میخورد . سگ دیگری از کنار چمن گذشت .
سگی داشت در چمن علف میخورد . سگ دیگری از کنار چمن گذشت . چون این منظره را دید ایستاد .( آخر ندیده بود سگ علف بخورد )
ایستاد و با تعجب گفت : " اوی ! تو کی هستی ؟ چرا علف میخوری ؟ "
سگی که علف می خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت :
" من ؟ من سگ قاسم خان هستم ! "
سگ اولی پوز خندی زد و گفت :
" سگ حسابی ! تو که علف می خوری ؛ دیگه چرا سگ قاسم خان ؟ اگر پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز یک چیزی ؛ حالا که علف می خوری دیگه چرا سگ قاسم خان ؟ سگ خودت باش !!
#ابراهیم_یونسی
ایستاد و با تعجب گفت : " اوی ! تو کی هستی ؟ چرا علف میخوری ؟ "
سگی که علف می خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت :
" من ؟ من سگ قاسم خان هستم ! "
سگ اولی پوز خندی زد و گفت :
" سگ حسابی ! تو که علف می خوری ؛ دیگه چرا سگ قاسم خان ؟ اگر پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز یک چیزی ؛ حالا که علف می خوری دیگه چرا سگ قاسم خان ؟ سگ خودت باش !!
#ابراهیم_یونسی
۱.۴k
۲۲ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.