نعشه ی شعرم ولی دارم خماری میکشم

نعشه ی شعرم ولی دارم خماری میکشم
گوشه دنج اتاقم بی قراری میکشم

تکه های خاطراتم را کنارم چیده ام
پشت عکس یادگاری،یادگاری میکشم

روزگارم رااگریک روز نقاشی کنم
یک قفس با خاطرات یک قناری میکشم

مثل گربه دور دیزی بی قرارو باحیا
باهمه دارایی ام درد نداری میکشم

خواب دیدم ماه بانوی دیارمادری
آذری می رقصدومن هم هزاری میکشم

بسکه میسازدخرابم میکند باخاطرش
حسرت یک استکان زهرماری میکشم

بی جوابم هرکه می پرسد(کفن پوشی چرا)
حبس سنگینی به جرم بی مزاری میکشم

ازازل بامن غریبی کرد،حالاغرق خواب
ملحفه روی تن بخت فراری میکشم

بازهم پایان بازیهای تکراری رسید
شب سحرشدهمچنان دارم خماری میکشم
دیدگاه ها (۱)

مــن نوشتم دورم از احـوال تــوتو نوشتی بوسه هایم مــال تــوم...

همیشه سیگار کشیدنت عذابم میدادراستشو بخوای بیشتر از روی حساد...

تا حالا رفتنت را باور نکردم برایم سخت است 😔 😔 😔

میشود قدری بخندی تا دلم غوغا شود!قدر یک خنده لبمبین لب تو جا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط