قصه گو قصه ی من خانه خرابست ننویس

قصه گو ؛ قصه ی من خانه خرابست ننویس ...
همه شب منتظرم ؛ دشت سرابست ننویس ...
چه خوش است اینکه دلت ؛ یک شبه یغما برود ...
غصه دار قمرم ؛ دیده پر آبست ننویس ...
سینه در درد و غم و دیده شده چشمه ی خون ...
اشک لغزنده ز لب ؛ رنگ شرابست ننویس ...
شب و روزم شده تار از .غم هجران تو یار ...
حسرت و داغ .فراق است و عذابست ننویس ...
گله مندم که نیاید همه رنجم به حساب ...
غرق در خون شده ام ؛ سینه کبابست ننویس ...
ورق و دفتر و پر کردی و دارم گله ها ...
غربت و بی کسیم ؛ چند کتابست ننویس
دیدگاه ها (۲۴)

برخیز و هوای ارغوان کن دم صبحبا عشق، سلامی به جهان کن دم صبح...

یادت میاد بهم گفتی زندگیمی من یک روز بی تو باشم میمیرم این ظ...

آمده دخترِ "دی"با سبدی برف به دست،تا به یُمنِ قدمش،زیره به ک...

الفبا برای سخن گفتن نیستبرای نوشتن نام توست،اعداد؛پیش از تول...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط