با شعر مرا بردند
با شعر مرا بردند
تا قعر شبی محزون
تا سردی احساس و
تا خون دل مجنون
از دست دلت ای زن
تا کی تب و شبگردی
هرشب فوران غم
دنبال چه میگردی؟
دست از سر من بردار
ای بغض پراز باران
ای گیجی بی پایان
ای مرده ی بی سامان
در بطن سیاه خود
انگار مرا میخورد
چشمان سیاه او
تا گور مرا میبرد
ای خاطر دردآلود
ای هستی لاکردار
این لاشه پر غم را
از روی زمین بردار
ای مرگ به تو دنیا
دست از سر من بردار
این خسته بی جان را
یک گور و کفن بگذار
از دست دلت ای زن
دنبال چه میگردی
هرشب فوران تب
تا کی غم و شبگردی
تا قعر شبی محزون
تا سردی احساس و
تا خون دل مجنون
از دست دلت ای زن
تا کی تب و شبگردی
هرشب فوران غم
دنبال چه میگردی؟
دست از سر من بردار
ای بغض پراز باران
ای گیجی بی پایان
ای مرده ی بی سامان
در بطن سیاه خود
انگار مرا میخورد
چشمان سیاه او
تا گور مرا میبرد
ای خاطر دردآلود
ای هستی لاکردار
این لاشه پر غم را
از روی زمین بردار
ای مرگ به تو دنیا
دست از سر من بردار
این خسته بی جان را
یک گور و کفن بگذار
از دست دلت ای زن
دنبال چه میگردی
هرشب فوران تب
تا کی غم و شبگردی
- ۲.۲k
- ۲۷ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط