با شعر مرا بردند

با شعر مرا بردند
تا قعر شبی محزون
تا سردی احساس و
تا خون دل مجنون

از دست دلت ای زن
تا کی تب و شبگردی
هرشب فوران غم
دنبال چه میگردی؟

دست از سر من بردار
ای بغض پراز باران
ای گیجی بی پایان
ای مرده ی بی سامان

در بطن سیاه خود
انگار مرا میخورد
چشمان سیاه او
تا گور مرا میبرد

ای خاطر دردآلود
ای هستی لاکردار
این لاشه پر غم را
از روی زمین بردار

ای مرگ به تو دنیا
دست از سر من بردار
این خسته بی جان را
یک گور و کفن بگذار

از دست دلت ای زن
دنبال چه میگردی
هرشب فوران تب
تا کی غم و شبگردی
دیدگاه ها (۶)

دعای شبانه ...خدایاهمه بندگان توایمکلیدهمه بسته هادست توستدو...

سلامی به زیبایی عشقبه لطافت دلبه نرمی ابریشم مهربانیبه وسعت ...

بوس های خداحافظی تلخ اندو تلخ تر ازآن ماهردو شاعریمقطارهاسوت...

بیزارم از این "خواب ها"که هر شب مرا به "آغوش" تو می آورندو ص...

Lucky victim of Halloween night جوهر خون و آخرین نفس دختر و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط