فروشنده عشق
فروشنده عشق
part⑦
ویو ا/ت:
کوکی: زودباشید بیاید دیگه
ا/ت: بچها خودتونو جمع و جور کنید بریم داخل
رفتیم داخل عمارت داخلش از بیرونشم خوشگل تر بود
تو همین فکرا بودم که یکی از اون پسرا که اسمشو نمیدونستم گفت
جیهوپ: جیمیننن یونگییی اینارو بندازین تو یه اتاقی(جیمین و یونگی اینجا بادیگاردن😊)
جیمین و یونگی: چشم قربان
ویو هانول:
اومدن سمتمون و دستامونو گرفتن
هانول: عوضی ول کن دستمو
هِیونگ: بدبخت بز فکر کردی کییی
ا/ت: پدرسگِ مادرسگِ برادر خواهر سگ ولم کن ببینم
جیمین: ساکت شید اقا دستور داده باید ببریمتون وگرنه ماهم ناراحتیم که شمارو میرنجونیم(با شرمندگی میگه)
یونگی: زود باشید برید تو تا اقا نیومده
اینم یه پارتی که قرار بود امروز بزارم
خوشگلام ببخشید دیر شد اخه وقت نکردم
part⑦
ویو ا/ت:
کوکی: زودباشید بیاید دیگه
ا/ت: بچها خودتونو جمع و جور کنید بریم داخل
رفتیم داخل عمارت داخلش از بیرونشم خوشگل تر بود
تو همین فکرا بودم که یکی از اون پسرا که اسمشو نمیدونستم گفت
جیهوپ: جیمیننن یونگییی اینارو بندازین تو یه اتاقی(جیمین و یونگی اینجا بادیگاردن😊)
جیمین و یونگی: چشم قربان
ویو هانول:
اومدن سمتمون و دستامونو گرفتن
هانول: عوضی ول کن دستمو
هِیونگ: بدبخت بز فکر کردی کییی
ا/ت: پدرسگِ مادرسگِ برادر خواهر سگ ولم کن ببینم
جیمین: ساکت شید اقا دستور داده باید ببریمتون وگرنه ماهم ناراحتیم که شمارو میرنجونیم(با شرمندگی میگه)
یونگی: زود باشید برید تو تا اقا نیومده
اینم یه پارتی که قرار بود امروز بزارم
خوشگلام ببخشید دیر شد اخه وقت نکردم
۴.۶k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.