باز باران با محرم

باز باران با محرم...
میخورد بر بام قلبم
یادم آمد کربلا را
دشت پرشور و بلا را
گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین، لرزش طفلان نالان
زیر تیغ ونیزه هارا
با صدای گریه های کودکانه
اندرآن صحرای سوزان
می دودطفلی سه ساله.
پُر ز ناله
دل شکسته
پای خسته
باز باران قطره قطره می چکد از چوب محمل
خاکهای چادر زینب که کم کم میشود گِل
بازباران با محرم...
دیدگاه ها (۱)

الهـــــــــے فداتــ شمـ بارانـا

بوے محـــرمش میــاد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط