چند وقت پیش ب دنبال ادم هایی بودم که حال و احوال شان شبیه
چند وقت پیش ب دنبال ادم هایی بودم که حال و احوال شان شبیه من است
خنده های نابهنگام در میان انبوهی از غم
و دل تنگی در ورطه ی خیال
جدال میان بودن و نبودن در افکار معشوقه ی درجه دو
و قدم زدن در پایین ترین نقطه ی شهر
و نگآهی سرد به ادم ها
زمان گذشت و من اکنون بازهم به سراغ این ادم ها امدم
اما این بار همه چیز متفاوت بود
نگاه ها
افکار
خنده ها
و غصه های پنهان شان
من همه چیز این شهر را در میان دستانم مچاله کردم
غصه ی خودم و بیشمار انسان هایی که دلهره و وحشت آن ها را محکوم به سکوت کرده را پنهان کردم
و در خیابانی تاریک به کوچکترین خانه ی متروکه زل زدم
گویی افکار من حکم آن خانه را دارد
#فرزانه_خروشی
خنده های نابهنگام در میان انبوهی از غم
و دل تنگی در ورطه ی خیال
جدال میان بودن و نبودن در افکار معشوقه ی درجه دو
و قدم زدن در پایین ترین نقطه ی شهر
و نگآهی سرد به ادم ها
زمان گذشت و من اکنون بازهم به سراغ این ادم ها امدم
اما این بار همه چیز متفاوت بود
نگاه ها
افکار
خنده ها
و غصه های پنهان شان
من همه چیز این شهر را در میان دستانم مچاله کردم
غصه ی خودم و بیشمار انسان هایی که دلهره و وحشت آن ها را محکوم به سکوت کرده را پنهان کردم
و در خیابانی تاریک به کوچکترین خانه ی متروکه زل زدم
گویی افکار من حکم آن خانه را دارد
#فرزانه_خروشی
۱۳.۰k
۰۴ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.