تکپارتی

#تکپارتی
#درخاستی



موضوع اسلاید دوم






ویو ا.ت
امروز بد ترین روز زندگیم بود مجبور بودم به اون پسر خاله نچسبم ازدواج کنم بد تر از اینا بهم ت.ج.ا.و.ز کرد کلا داغون شده بودم خیلی وقتا با خودم میگم کاشکی جونگ کوک بود
همینطور گوشه مدرسه گریه میکردم که یکی دستش رو گزاشت روی شونم
+کوک توی
_چرا گریه می‌کنی
بون اینکه چیزی بگم رفتم بغل کوک و کوک هم بغلم کرد همینطور گریه میکردم که
_چرا گریه کردی(اخم
+برات مهمه
_به اموال من آسیب نزن(اخم
+تو هنوز دوستم داری
_آره بیبی
+ولی من ازدواج کردم
_چی با کی
+به اجبار بود (گریه
_عیبی ندارد فرار میکنیم
+ی چیز دیگه
_چیه
+پسر خالم بهم ت.ج.ا.و.ز کرد
_چی پس با پسر خالت ازدواج کردی
_خودم می‌کشمش
+دوستت دارم ددی
_چی ددی
+گوه خوردم
_😂😂
+کوفت خنده نداره
_خوب حالا شب میام دنبالت


پرش زمان به شب
داشتم آماده میشدم که
&کجا
+به تو ربطی ندارد پسر خاله
&حالا شدم پسر خاله
که در خونه به صدا در اومد
&رفت به ببینه کیه
که کوک اومد تو
+کوک
پرید بغلش
&چی کار میکنی
_برو تو ماشین من الان میام
+باشه
&تو هیچ جا نمیری
که کوک افتاد به جون پسر خاله ا.ت و تا میخورد زدش
ا.ت هم رفت تو ماشین که کوک اومد
+حالا چی کار کنیم
_میریم کانادا
+اوکی
_و اونجا می‌مونیم و بر نمی‌کردیم




و این زوج تا آخر عمر با هم با خوبی و خوشی زندگی کردن



تمام
دیدگاه ها (۸)

#سناریو#درخاستیموضوع اسلاید دومینامجون.دستپاچه میشه نمیدونه ...

پارت ۱سلام ات هستم ۱۹ سالمه توی ی بار کار میکنم بای اینکه ب...

#سناریو #درخاستی وقتی مافیان و از دستشون فرار میکنینامجون.تو...

این واگعی یا کیک

مدرسه اوکی داpart48ا/ت: الو سلام... : سلام ا/ت خوبی گوشی رو ...

⁶²بوسه طولانی جونگکوک به آرامی پایان یافت. هر دو نفس‌نفس می‌...

عشق مافیاییp2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط