میخواهم ومی خواستمت تا نفسم بود...
میخواهم ومی خواستمت تا نفسم بود...
میسوختم ازحسرت و عشق تو بسم بود!!!
عشق تو بسم بود که این شعله یِ بیدار...
روشنگر شبهایِ بلند قفسم بود!!!!
آن بخت گریزنده دمی آمدو بگذشت...
غم بود که پیوسته نفس درنفسم بود!!!!
دست من و آغوش! تو هیهات که یک عمر...
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود!!!!
بالله که جزیاد تو گر هیچ کسم هست...
حاشا که بجزعشق تو گر هیچ کسم بود!!!
لب بسته و پرسوخته از پیش تو رفتم.
رفتی، بخدا گر هوسم بود بسم بود!!!!
میسوختم ازحسرت و عشق تو بسم بود!!!
عشق تو بسم بود که این شعله یِ بیدار...
روشنگر شبهایِ بلند قفسم بود!!!!
آن بخت گریزنده دمی آمدو بگذشت...
غم بود که پیوسته نفس درنفسم بود!!!!
دست من و آغوش! تو هیهات که یک عمر...
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود!!!!
بالله که جزیاد تو گر هیچ کسم هست...
حاشا که بجزعشق تو گر هیچ کسم بود!!!
لب بسته و پرسوخته از پیش تو رفتم.
رفتی، بخدا گر هوسم بود بسم بود!!!!
۱.۳k
۲۴ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.