سناریو💛🍌
سناریو💛🍌
وقتی شیرموزای کوکی رو میخوری😶
مونی : بدو بیا فرار کنیم ..... میتونیم پناهنده تایلند بشیم ... بدووو... بدو که الان کوک هردمونو با دستای خودش تجزیه میکنههه
جین : چیکار کنم ا.ت جان من که نباید حرص بخورم صورت هندسامم خراب میشه ... تو رو اول به خدای یگانه و بعد به کوک میسپارم .. بای همسر عزیزم
یونگی : فقط میتونم شمشیرمو از کنار دست کوک بکشم ...
ا.ت :....
هوپی : بزن بریم دستکشای بوکس کوکی رو از کنار دستش برداریم تا مارو سیاه و کبود نکرد
جیمین : الان میشیم دوتا جنازه (*بغض
تهیونگ: بسیار تاثیر گذار نوش جان کردی جوری که موهای تنم سیخ شد و تحت تاثیر قرار گرفتم .... امیدوارم آینده زیبایی داشته باشی من الان چه غلطی بکنم ! نمیدانم ... بیا بریم پیش خانواده تو با اینکه بابات .... ای خدا
ا.ت : بابای من چیی؟
تهیونگ: هیچی بهتره ادامه ندیم تا اول زندگی جان به جان آفرین تسلیم کنم
جانگکوک : ا.ت جان ...
ا.ت : بله
جانگکوک: بخاطر عشقی که بهت دارم میخوام بهت حق انتخاب بدم خودت انتخاب کنی چجوری بمیری...
وقتی شیرموزای کوکی رو میخوری😶
مونی : بدو بیا فرار کنیم ..... میتونیم پناهنده تایلند بشیم ... بدووو... بدو که الان کوک هردمونو با دستای خودش تجزیه میکنههه
جین : چیکار کنم ا.ت جان من که نباید حرص بخورم صورت هندسامم خراب میشه ... تو رو اول به خدای یگانه و بعد به کوک میسپارم .. بای همسر عزیزم
یونگی : فقط میتونم شمشیرمو از کنار دست کوک بکشم ...
ا.ت :....
هوپی : بزن بریم دستکشای بوکس کوکی رو از کنار دستش برداریم تا مارو سیاه و کبود نکرد
جیمین : الان میشیم دوتا جنازه (*بغض
تهیونگ: بسیار تاثیر گذار نوش جان کردی جوری که موهای تنم سیخ شد و تحت تاثیر قرار گرفتم .... امیدوارم آینده زیبایی داشته باشی من الان چه غلطی بکنم ! نمیدانم ... بیا بریم پیش خانواده تو با اینکه بابات .... ای خدا
ا.ت : بابای من چیی؟
تهیونگ: هیچی بهتره ادامه ندیم تا اول زندگی جان به جان آفرین تسلیم کنم
جانگکوک : ا.ت جان ...
ا.ت : بله
جانگکوک: بخاطر عشقی که بهت دارم میخوام بهت حق انتخاب بدم خودت انتخاب کنی چجوری بمیری...
۱.۹k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.