چه تلخ است باور این قصه که بدانم زبانت با من است و دلت

" چه تلخ است باور این قصه که بدانم زبانت با من است و دلت با دیگری
چه تلخ است سلام بی خداحافظیت وانتظاری که برای آمدنت میکشم و میدانم بیهوده است
میخواهم باور کنم که فقط سهم منی اما دستانت بوی عطری غریبه را دارد و نفسهایت گرم به نفس دیگری است .
میمانم پای این انتظار و میدانم تو...
میدانم خسته ای از گله هایم , دلتنگیهایم و گریه هایم
طاقت بیار چیزی با پایان این قصه نمانده است .
این درد همچون خوره تمامی وجودم را در خود خواهد بلعید و از من جز خاطره ای سرد چیزی نخواهد ماند.
طاقت بیار پایان قصه من نزدیک است این بار بجای کلاغ قصه ها این منم که به پایان میرسم " :)

#کپی_ممنوع🌻
https://wisgoon.com/0_angel_0 🌱
دیدگاه ها (۰)

" یاد بگیریم : هیچوقت برای فراموش کردن ی آدم از ی ادم دیگه ا...

" یاد بگیر قیدِ آدما رو بزنی! همونجا که برات وقت نمیذارن! هم...

" گاهي وقتا آدم دلش ميخواد با يكي درد دل كنه...يكي مثل من! ش...

" حقیقت مث عمل جراحیه..درد داره ولی خوب میشهدروغ عین قرص مسک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط