همسر شهید حججی

🔻همسر شهید حججی: ‌

❣یک روز خاله‌ها و دایی‌هایم را برای ناهار دعوت کردیم. دم‌دمای رسیدن مهمان ها آمد پیشم: «پیام دادن علیرضا رو دارن میارن لشکر» علیرضا نوری یکی از پاسدارهای لشکر بود. چهار پنج روزی می شد خبر #شهادتش در سوریه پیچیده بود. ‌

❣گفتم: «حالا چه کار کنیم؟» حسابی رفت توی هم. همه هم و غمش رفتن و رسیدن به مراسم #وداع بود.

❣گفتم: «پس زود سفره رو می ندازم که بتونی خودت رو برسونی!» همه که غذایشان را خوردند، پا شد و معذرت خواهی کرد که یکی از بچه های لشکر شهید شده است و باید برود برای وداع.

❣رفت توی اتاق و پیراهن مشکی را از تنش بیرون آورد و یک لباس آبی تیره پوشید. ‌
پرسیدم: «چرا #مشکی‌ت رو در آوردی؟ گفت: «نمیخوام تو مجلس شهید مشکی بپوشم!»‌

‌ ‌📕 کتاب سربلند

#شهید_محسن_حججی🌷
#شهید_مدافع_حرم
دیدگاه ها (۰)

سلام مولای ما، مهدی جان ❤️سلام وارث غریب و مهربان غدیر ...💚✨...

سلام بر آنان کهمثل آیه های قرآن مقدسندتقدیس‌ آیه ‌های قرآن ب...

شهادت مامور دریابانی نوشهر حین انجام ماموریت🔹 فرمانده پایگاه...

از سن کودکی به فرزندانمان بیاموزیمحجاب وعفاف یعنی اطاعت از ف...

تکپارتی « درخواستی » خودم پیشتم دختر کوچولوی داداش ..بغض گلو...

Part ¹²⁸ا.ت ویو:غذا که تموم شد...خودم رو به مبل تکیه دادم..ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط