پر از گلایه و دردم پر ازپریشانی

پر از گلایه و دردم ، پر ازپریشانی
پر از نوشتن شعری که تو نمی خوانی
.
دلم گرفته از این غصه های از سر هیچ
دلم گرفته از این بغض های طوفانی
.
از آن صدای زمخت و غریب تلوزیون
از این سکوت غم انگیز و تلخ و طولانی
.
دلم گرفته از این حرفهای تکراری
از این "به من چه "،"برو بی خیال "، "خود دانی!"
.
از اینکه می رسی از راه و می روی ناگاه
فقط به نیّت اینکه مرا برنجانی
.
از اینکه آخر هر بار درد دل کردن
رسیده ام به پریشانی و پشیمانی
.
از اینکه گریه کنم،شاید از سر اجبار
بپرسی از من و این چشمهای بارانی
.
کمی کنار من و غصه هام بنشینی
کمی به حال من خسته ،دل بسوزانی
.
دلم گرفته از اینکه همیشه دور از تو
دلم گرفت و گذشتی از آن به آسانی
.
دلم گرفته و امشب دوباره تنهایی
و باز شعرجدیدی که تو نمی خوانی
دیدگاه ها (۱)

با کسی نباش که هر لحظه مجبور باشی خودت را به هر اجباری لایِ ...

با همه ی بی سر و سامانی امباز به دنبالِ #پریشانی امطاقتِ #فر...

با همه ی شعر و غزل خوانی امگنگ ترین واژه ی عرفانی امگوی مرا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط