تو مهمان غزلهایی که من هرروز میخوانم

تو مهمان غزلهایی که من هرروز میخوانم
ندانستم که عشقی هست،که از امروز میدانم

نگاهت تیزو برّان است که چشمان مراخون کرد
شگفتا این نظربازی توراآخر چه مجنون کرد!!
دیدگاه ها (۰)

جاده‌ها سهم کوچکی از دوری‌اند...فاصله‌هابا جرم خاطرات اندازه...

یک کوه نمک نذر دوچشمان سیاهت ای جان و تن ودیده به قربان نگاه...

جایی کهدلتنگی از حد بگذردچشم ها به حرف می آیندبا الفبای اشکآ...

چرخ بی آرامٖ را اندر جهان آرام نیستبند کن در می پرستی چرخ بی...

ای که چشمان تواز افسانه هم زیباتر استدرنبودت عاشقت از مرگ هم...

_وقتی به عنوان عضو هشتم عاشقت میشن و میخوان بهت اعتراف کنن_ن...

عشـق تحقـیر شده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟎︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط