این حکایت از لیلی و مجنون
این حکایت از لیلی و مجنون
نظامی نقل میشه. اونجا که مجنون،
در بیابان به صیادی بر میخوره که
چند آهو را اسیر کرده و از دیدن این
همه زیبایی که به بند کشیده شده،
بی تاب میشه.
از صیاد خواهش می کنه آهوها را ازاد کنه
اما صیاد به مجنون میگه به درامدی که
از این راه بدست میاره، نیاز داره.
مجنون تمام داراییاش را به صیاد میده
و آهوها را آزاد می کنه.
در دام فتاده آهوئی چند
محکم شده دست و پای در بند
صیاد بدین طمع که خیزد
خون از تن آهوان بریزد
┅─═ঊঈ ♥️ ঊঈ═─┅
نظامی نقل میشه. اونجا که مجنون،
در بیابان به صیادی بر میخوره که
چند آهو را اسیر کرده و از دیدن این
همه زیبایی که به بند کشیده شده،
بی تاب میشه.
از صیاد خواهش می کنه آهوها را ازاد کنه
اما صیاد به مجنون میگه به درامدی که
از این راه بدست میاره، نیاز داره.
مجنون تمام داراییاش را به صیاد میده
و آهوها را آزاد می کنه.
در دام فتاده آهوئی چند
محکم شده دست و پای در بند
صیاد بدین طمع که خیزد
خون از تن آهوان بریزد
┅─═ঊঈ ♥️ ঊঈ═─┅
۲.۶k
۰۵ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.