شب
شب
جای پرسش نیست
تمام آنچه می خواهم
دوباره آموختن توست
در بستر اندیشهٔ شب
وقتی که ماه تو را آه می کشد
و ما خاطرات تن را به تبادل می نشانیم
در لمس دست هائی نابینا چون باران
و گم می شویم در بیراههٔ احساسات
روی پوستم
خندهٔ دست های توست
ده دندان سپید
که احساسم را
اینجا وُ آنجا
به دندان می گزند...
پرویز صادقی
جای پرسش نیست
تمام آنچه می خواهم
دوباره آموختن توست
در بستر اندیشهٔ شب
وقتی که ماه تو را آه می کشد
و ما خاطرات تن را به تبادل می نشانیم
در لمس دست هائی نابینا چون باران
و گم می شویم در بیراههٔ احساسات
روی پوستم
خندهٔ دست های توست
ده دندان سپید
که احساسم را
اینجا وُ آنجا
به دندان می گزند...
پرویز صادقی
۲۳۰
۱۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.