زیباوخواندنی

#زیبا_و_خواندنی

 ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ڪﻔﺸﻬﺎی ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ می گریست.
ﻧﺰﺩﯾڪﺶ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ڪﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ڪﺮﺩﻡ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ:
ﺍﯾﻦ ﻫﻢ می گذرد، ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﺪﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﯿﺰﻡ می فروختم، ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﺪﯾﻦ ڪﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ.
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ؟
ﮔﻔﺖ: ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ: ﺍﯾﻦ ﻫﻢ می گذرد.

گر به دولت برسی، مست نگردی مردی
گر به ذلت برسی، پست نگردی مردی

اهل عالم همه بازیچه دست هوسند، گر تو بازیچه این دست نگردی....
دیدگاه ها (۲)

.وقتی میدانید یک نفر دوستتان دارد وقتی میدانید حضورتان مهم ا...

امشــــــب در تـــــــــنـــهایی ام میــــــــشکنــــم      ...

همیشه توو روابطم با آدمها سعی کردم که همه چی رو خوب تموم کنم...

#آنقدر_دیرآمدی_فصل_زمستانم_رسید آرزوهایم خزان شد خط ِ پایانم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط