سال های بعد از تو
پارت ۳
نامجون:شوگا هارا نمیشه بمونین ؟
کوک:اصلا بیایین خونه من بمونین ..من تنها بدون شما چیکار کنم؟منو بعد این داغ بزرگ دارین تنها میزارین؟
هارا:کوک ..( به سمتش میره و دستاشو میگیره) کوک ..توهم باهام بیا ...من ..من .میترسم ..میترسم برات اتفاقی بیوفته
کوک:(هارا رو بغل کرد ) برای من اتفاقی نمیوفته ...نگران نباش
شوگا:هارا باید بریم(سرد)
هارا سرش رو پایین انداخت و پشت سر شوگا حرکت کرد کوک چمدونش رو اورد و توی ماشین گذاشت
جیهوپ:خاب دیگه وقته خداحافظیه
شوگا:کوک ..کلید خونه رو تا وقتی هستی برای خودت نگهدار اگه روزی نبودی کلید رو بده به اقای هوانگ افسرنگهبان خیابون هونگدائه
کوک:باشه(بغض)
جیهوپ قرار بود اونا رو برسونه تا فرودگاه این کار رو برای بقیه اعضا سخت میکرد ...بدرودی پر از درد و لحظه پاک کردن تمام خاطرات
گروه برای همیشه منحل شد
۲۰ مینی تا فرودگاه طول کشید
توی راه بین اون ها کاملا سکوت بود
بغضی که بین همه اونها بود ..بغضی دردناک بود
جیهوپ:رسیدیم(بغض)
شوگا:ممنون هوپی (سرد و بغض)
هارا:جیهوپی ..(گریه)
هارا دیگه نیمیتونست ادامه بده از ماشین پیاده شد ولی قبل اینکه در روببنده سرش رو به داخل ماشین برگردوند
هارا:جیهوپ ..لطفا در نبود مون پیش جون هی برو ...نزار فکر کنه تنهاس و هیشکی حواسش بهش نیس
در ماشین رو بست و با سرعت از پله ها بالا رفت و وارد فرودگاه شد
شوگا پس از خدافظی از جیهوپ سریع چمدون ها رو برداشت و به طرف هارا که داخل فرودگاه بود رفت
جیهوپ با اشکی که تو چشماش بود ماشین رو به حرکت انداخت و به سمت خونش حرکت کرد
نمیدونست در اینده دور یا نزدیک حتا یک ساعت بعدشون چی میشه .... ■■■
.....
(پرش به ۲۰ سال بعد)
●●●●●●
تا پارت بعدی باییییی 🎀🥹
●●●●●●
شرط🎀
لایک ۱۴
کامنت ۱۴
نامجون:شوگا هارا نمیشه بمونین ؟
کوک:اصلا بیایین خونه من بمونین ..من تنها بدون شما چیکار کنم؟منو بعد این داغ بزرگ دارین تنها میزارین؟
هارا:کوک ..( به سمتش میره و دستاشو میگیره) کوک ..توهم باهام بیا ...من ..من .میترسم ..میترسم برات اتفاقی بیوفته
کوک:(هارا رو بغل کرد ) برای من اتفاقی نمیوفته ...نگران نباش
شوگا:هارا باید بریم(سرد)
هارا سرش رو پایین انداخت و پشت سر شوگا حرکت کرد کوک چمدونش رو اورد و توی ماشین گذاشت
جیهوپ:خاب دیگه وقته خداحافظیه
شوگا:کوک ..کلید خونه رو تا وقتی هستی برای خودت نگهدار اگه روزی نبودی کلید رو بده به اقای هوانگ افسرنگهبان خیابون هونگدائه
کوک:باشه(بغض)
جیهوپ قرار بود اونا رو برسونه تا فرودگاه این کار رو برای بقیه اعضا سخت میکرد ...بدرودی پر از درد و لحظه پاک کردن تمام خاطرات
گروه برای همیشه منحل شد
۲۰ مینی تا فرودگاه طول کشید
توی راه بین اون ها کاملا سکوت بود
بغضی که بین همه اونها بود ..بغضی دردناک بود
جیهوپ:رسیدیم(بغض)
شوگا:ممنون هوپی (سرد و بغض)
هارا:جیهوپی ..(گریه)
هارا دیگه نیمیتونست ادامه بده از ماشین پیاده شد ولی قبل اینکه در روببنده سرش رو به داخل ماشین برگردوند
هارا:جیهوپ ..لطفا در نبود مون پیش جون هی برو ...نزار فکر کنه تنهاس و هیشکی حواسش بهش نیس
در ماشین رو بست و با سرعت از پله ها بالا رفت و وارد فرودگاه شد
شوگا پس از خدافظی از جیهوپ سریع چمدون ها رو برداشت و به طرف هارا که داخل فرودگاه بود رفت
جیهوپ با اشکی که تو چشماش بود ماشین رو به حرکت انداخت و به سمت خونش حرکت کرد
نمیدونست در اینده دور یا نزدیک حتا یک ساعت بعدشون چی میشه .... ■■■
.....
(پرش به ۲۰ سال بعد)
●●●●●●
تا پارت بعدی باییییی 🎀🥹
●●●●●●
شرط🎀
لایک ۱۴
کامنت ۱۴
- ۱.۶k
- ۰۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط