کاش من و تو

کاش من و تو
دو جلد از یک رمان عاشقانه بودیم
تنگ در آغوش هم
خوابیده در قفسه های
کتابخانه ای عمومی
گاهی تو را
گاهی مرا
تنها به سبب
تشدید دلتنگی هامان
به امانت می بردند …

"عباس معروفی"
دیدگاه ها (۲)

دوستان گرامی ""کافه شعر "" پاتوقی خواهد بود برای ارسال مطالب...

به تو می خندند؟گل های آفتاب گردان؟نهبر برکه خیال های دور تاک...

سنتورها، عودها، ویلن ها، عودهادر دلشان ساز می زنندتا به محض ...

خواب می دیدم که در باران پرستیدم تو راچشم من روشن، درآن رویا...

لطفا به بندِ اولِ سبابه ات بگو کمی حوصله اش بیشتر شود تا حضو...

‏‍خسته جانی هستمکه تنم رنجور ناملایمات زندگی ستاز روزهای سخت...

دروغ چرا، من هنوز هم پشتِ درِ پروفایل اینستاگرامت، تلگرامت و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط