از درد کهنه ای که مداوا نمیشود

از درد کهنه ای که مداوا نمیشود
یا میشود گلایه کنم یا نمیشود
اینک سلام حضرت عیسی تر از مسیح
لطفت نگو که شامل ماها نمیشود
ای من فدای پنجره فولاد چشمهات
از بغض من چرا گرهی وا نمیشود؟
یوسف ترین عزیز !مرا تا خودت بخوان
هرچند این غریبه زلیخا نمیشود
دیدگاه ها (۱)

بـیا و بـیدارم کـن... بیا و هشیارم کن ...بـیا و هـمه جـهانیا...

السلام علیک یا امام *رئوف*

گفتم به دل که بهر گدایی کجا روم ؟گفتا برو به طوس بگو یا اباا...

به یاد آنهایـــی که جز استخوانهایشـــان چیزی از جسمشان نمانـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط