با من چه نمودی که پریشان تو هستم

با من چه نمودی که پریشانِ تـو هستم؟
آشفتـه یِ آن صورتِ زیبـای تـو هستـم

با من چـه نمودی کـه شدم عاشقِ زارت؟
حیرت زده یِ عشوه و افسونِ تـو هستم

بامن چه نمودۍکه شدم مستِ نگاهت؟
ای دلبـرِ مستانـه یِ معشوقـه و مستـم

ای شعــرتـرین شعـرِ پـریـزاده  و زیبــا
ای دختـرِ رقـاصه یِ مستـوره و  مستـم

ای شعـلـه یِ رقصانِ میـانِ دل و دلـدار
ای لـرزشِ احساسِ دل و دیـده و دستم

ای حسرتِ دیـدارِ دلِ عـاشق  و معشوق
افسوس نگفتم که چنین عاشق و مستم

افسوس از این شرم، که نگذاشت بگویم
من عـاشقم و عـاشقم و یـادِ تـو هستم

اگر از شعر هایی که مینویسم خوشت میاد میشه فالو کنی¿
دیدگاه ها (۰)

زیاد مطمعا نیستم

اگر نمیتونی حرف بزنی بنویس اگر نمیتونی بنویسی موسیقی گوش کن ...

استایل امروزم یه تاب مشکی بایه پیرهن چهارخونه زرد مشکی بایه ...

فردا میرم باغ برای سیزده بدر ولی از این ناراحتم که کسی که سا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط