غم

غم
اول از دل آدم شروع میشود
یا شانه هایش؟
من چرا شانه ام درد میگیرد
وقتی که غمگینم؟
نکند وقتی غمگینیم
داریم بال در می آوریم؟
که می توانیم
تصمیم های بزرگ بگیریم و جسورانه.
یک بار که غمگین بودم
زنش شدم.

حالا که غمگینم
فکر میکنم
چقدر
خوب بازی کرده بودی دوستت دارم را.

آدم که دوستت دارم را بازی نمیکند
مرد حسابی!


آدم
مثل من
فقط
دوست داشته شدن را خوب بازی میکند
سرش را فرو میکند توی برف
و سعی می کند فکر کند دنیا چقدر
سفید است
شانه های من همین الان
توی همین کلمه که دارم می نویسم هم
درد میکنند.

آدم که نباید وقتی غمگین است بی انصاف باشد
نه
همه اش هم بازی،نبوده
یک قسمت از دوستم داشتنت
که زیاد نبود
حقیقی بود
کم بود اما حقیقی بود
کم بود اما عمیق بود
و اتفاقا به خاطر همان یک قسمت بود که من
دوست داشته شدن را اینقد
خوب بازی کرده ام.

رویا شاه حسین زاده
دیدگاه ها (۵)

نصف قلبم رابه مردی دادمکه در شلوغی گم شد...نصف دیگرشبه هیچ د...

به من می گفتن دیوونه،ولی من دیوونه نیستم!قضیه بر می گرده به ...

مادر بزرگ دوستم پیرزن مدرنی ست...از آنهای که چروک صورتشان را...

بیشتر از نوشتنِآخرین سطر مشق‌های مدرسهبیشتر از تقلب در امتحا...

چقدر خوب است...کسی بی دلیل تو را دوست داشته باشدو هنگامی که ...

او پزشک نیست اما درد ها را ماهرانه تشخیص می دهداو نوازنده نی...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط