نشست تو ماشین..
نشست تو ماشین..
دستاش می لرزید..
بخاری رو روشن کردم،
گفت:
ابراهیم ! ماشین تو بوی دریا میده...
گفتم:
ماهی خریده بودم!
گفت:
ماهی مرده که بوی دریا نمیده!
گفتم:
هر چیزی موقع مرگ بوی اونجایی رو میده که دلتنگـش میشده...
گفت:
مـن بمیـرم ، بوی تـورو میدم ؟
دستاش می لرزید..
بخاری رو روشن کردم،
گفت:
ابراهیم ! ماشین تو بوی دریا میده...
گفتم:
ماهی خریده بودم!
گفت:
ماهی مرده که بوی دریا نمیده!
گفتم:
هر چیزی موقع مرگ بوی اونجایی رو میده که دلتنگـش میشده...
گفت:
مـن بمیـرم ، بوی تـورو میدم ؟
۵.۴k
۰۷ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.