عاشقانههایپاک

#عاشقانه_های_پاک




عاشقم،
اهل همین کوچه ی بن بست کناری
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی

تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا ؟
طاقتِ آغاز کجا ؟

تو به لبخند و نگاهی …
منِ دلداده به آهی
بنشستیم،
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی

گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟

کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ،
تو را تنگ در آغوش بگیرم...


#رحمان_نصر_اصفهانی
دیدگاه ها (۱)

حرفها دارم اما ... بزنم یا نزنم؟با توام، با تو خدا را! بزنم ...

خدا نخواست که من اهل ناکجا باشم اجازه داد فقط اهلی شما باشــ...

به مناسبت #سالروز_آزاد_سازی_خرمشهر ﺍﯼ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺷﻬﺮ! ﭼﻪ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ، ...

به مناسبت #سالروز_آزاد_سازی_خرمشهر ۵۷۸ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ! ﺳﺎﻋﺖ ۲۲ﺭﻭﺯ ﺍﻭ...

امشباز دنیا یک پنجره ی نیمه بازرو به مهتاب میخواهم!که دست عط...

برخیز و بزن چنگ به گیتار دوبارهگلبوسه به رخساره ی هر تار دوب...

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط