دزد عشق
دزد عشق
P¹
دوباره اون حس آشنا اومد سراغت، بعد از اون روز هیچ چیز سر جاش نبود.
با یومی بهترین دوستت رفته بودی بیرون، حس میکردی کسی دنبالتون میکنه اما توجهی نکردی.
توی کافه نشستید و سفارش دادید.
کسایی که دنبالتون بودن هم توی همون کافه نشستن، یومی بالاخره زبون باز کرد.
یومی: خب یومی اوضاع احوال چطوره؟(نسبتا بلند)
آروم گفتی
+چی میگی یومی؟ من ا.تم!
یومی: ببخشید حواسم جای دیگه ای بود.
از اون روز سایه هایی دنبال خودت میدیدی و حس میکردی کسی دنبالته
اونا طلبکار های بابای یومی بودن و بجای باباش دنبال خودش افتاده بودن و اونم میخواست بجای اون تو توی دردسر بیوفتی.
شب وفقتی داشتی از سر کار برمیگشتی خونه دوباره اون حس اومد سراغت ایندفعه برگشتی و پشتت رو نگاه کردی و بعد سیاهی.....
با سردرد چشمات رو باز کردی.....روی تخت بودی و دست پات به تخت بسته شده بود.
+من کجام؟
-سلام مین یومی شی
+من یومی نیستم
-باش تو گفتی منم باورم شد
+من یومی نیستم...اون بهترین دوستمه
-نه بابا؟ جون من؟
+باور کن
-آخی، طفلی کارم که باهات تموم بشه به همه چیز اعتراف میکنی.
ادامه دارد.....
P¹
دوباره اون حس آشنا اومد سراغت، بعد از اون روز هیچ چیز سر جاش نبود.
با یومی بهترین دوستت رفته بودی بیرون، حس میکردی کسی دنبالتون میکنه اما توجهی نکردی.
توی کافه نشستید و سفارش دادید.
کسایی که دنبالتون بودن هم توی همون کافه نشستن، یومی بالاخره زبون باز کرد.
یومی: خب یومی اوضاع احوال چطوره؟(نسبتا بلند)
آروم گفتی
+چی میگی یومی؟ من ا.تم!
یومی: ببخشید حواسم جای دیگه ای بود.
از اون روز سایه هایی دنبال خودت میدیدی و حس میکردی کسی دنبالته
اونا طلبکار های بابای یومی بودن و بجای باباش دنبال خودش افتاده بودن و اونم میخواست بجای اون تو توی دردسر بیوفتی.
شب وفقتی داشتی از سر کار برمیگشتی خونه دوباره اون حس اومد سراغت ایندفعه برگشتی و پشتت رو نگاه کردی و بعد سیاهی.....
با سردرد چشمات رو باز کردی.....روی تخت بودی و دست پات به تخت بسته شده بود.
+من کجام؟
-سلام مین یومی شی
+من یومی نیستم
-باش تو گفتی منم باورم شد
+من یومی نیستم...اون بهترین دوستمه
-نه بابا؟ جون من؟
+باور کن
-آخی، طفلی کارم که باهات تموم بشه به همه چیز اعتراف میکنی.
ادامه دارد.....
- ۳.۷k
- ۱۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط