پارت

پارت ۱۲
ویو جنگکوک: ات رو گذاشتم خونه ی مامان باباش خودمم رفتن خونه ی مامان بابام
م: سلام جنگکوک قربونت برم خوبی
جنگکوک: سلام، خوبم مرسی
ب: سلام، خوبی، بهمون گفتی میخوای طلاق بگیری خب، میتونیم همین ااان بریم
جنگکوک: سلام بابا، من اومدم اینجا که بگم، من دیگه نمیخوام طلاق بگیرم، من و ات همدیگه رو دوست داریم
م: مگر اینکه از روی جنازه ی منو بابات رد بشی، ما نمیزاریم، باید طلاق بگیرید
جنگکوک: رد میشم
م و ب: چی
جنگکوک: رد میشم، برا چی رد نشم، چطور سر عقد اینو نگفتین و کار خودتونو کردین منو ات هم تصمیم گرفتیم به خودمون اهمیت بدیم نه به دیگران ما میخواهیم باهم زندگی کنیم شما که نمیخواین با ات زندکی کنین، خداحافظ
پایان پارت ۱۲
ببخشید یه خرده کم شد
دیدگاه ها (۳)

تو کی باشی؟

بچه ها فامیلمون رو که به بی تی اس هیت میداد عاشق بی تی اس ک...

پارت۱۱(فردا صبح) ات: جنگکوک، جنگکوک، بیدار شو جنگکوک: ای باب...

اون نفهمید ولی......... 🥲🥹😔

پارت ۱۳راوی: جنگکوک رفت دنبال ات و باهم رفتن خرید، شاید برات...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط