اگه با دوتا کاراکتر باهم برید بیرون و یکی به اون دوتا بگه
نسبت: رفیق
ورژن توکیو ریونجرز
شخصیت: هرکی یادم بیاد
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
باجی و چیفویو:
علاقه به چیفویو
"تو چیفویو و باجی باهم دوست بودین و الان رفته بودین بیرون و الان جلوی ی مغازه وایساتدین و شما رفتین تو مغازه خوراکی بگیرین و چیفویو و باجی موندن و داشتن حرف میزدن و میخندیدن که ی فردی بهشون اون رو گفت و تو شنیدی که تو چون به چیفویو علاقه داشتی و دیدی که با اون حرف چیفویو اذیت شده رفتی جلو اون فرد و
ا/ت: ولی این جوجه اردک با منه
؟؟؟: چی.. ببخشید خانوم
" چون چیفویو هم به تو علاقه داشت با اون حرف تو تقریبا چشماش گشاد شد و خیلی قیافش عوض نشد ولی از درون داشت پارتی میگرفت
اون فرد رفتو تو به اون دوتا نگاه کردی و باجی تعجب کرده بود که یهو یادش اومد ی بار چیفویو از علاقش به تو به باجی گفته و ی بارم تو که باجی خندید و رفتش تو مغازه و شمارو باهم تنها گذاشت
چیفویو: ا/ت
ا/ت: بله
چیفویو: ا/ت من راستش... بهت علاقه دارم
"تو لپات سرخ شدو گفتی
ا/ت: راستش منم همینطور
"از اون موقع به بعد هم شما باهم رابطه داشتین
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
ایزانا و کاکوچو
علاقه به کاکوچو
نسبت: همکلاسی
" تو کاکوچو فقط ی همکلاسی بودین ولی تو بهش علاقه داشتی ی روز که مدرسه تموم شد داشتین میرفتین خونه که تو کاکوچو و ایزانا رو دیدی که دارن باهم حرف میزنن یهو دیدی که ی فردی به کاکوچو و ایزانا اون رو گفت ولی چون کاکوچو از گی و اینا خوشش نمیاد ی قیافه پوکر گرفت تو از این خبر داشتی و
برای همین رفتی پیش ایزانا و کاکوچو و گفتی
ا/ت: ببخشید ولی من با این اقا(اشاره کردی به کاکوچو) تو رابطم
"اون فرد اذرخواهی کرد و ایزانا فاز اما خانم خواهر گلش رو گرفت و به دروغ گفت
ایزانا: ببخشید کاکوچو من باید زود تر برم فعلا
" ایزانا رفت و تو کاکوچو موندین
کاکوچو: ممنونم... چطوری میتونم جبران کنم؟
ا/ت: خواهش میکنم ولی بدم نمیاد ی آبمیوه مهمونم کنید
"تو چون به کاکوچو علاقه داشتی بنظرت این تنها شانسی بود که میتونستی بعش نزدیک بشی
کاکوچو: حتما
" باهم رفتین ی آبمیوه خوردین و کل راهو با اینکه شما نمیدونستین ایزانا داشت کل راهو یواشکی شمارو دید میزد شما تو راه باهم بیشتر اشنا شدین و ادامش به خودتون ربط داره که اعتراف میکنید یا نه
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
چطور بود؟
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.