غربتِ سردارِ انقلاب در مرحلهٔ پایانی!
غربتِ سردارِ انقلاب در مرحلهٔ پایانی!
احمد متوسلیان
▪ ️وقتی آژیرها در تلآویو و حیفا از غریو موشکهای مقاومت نعرهای از جنس هراس سر میدهند، خوابها به چشمانِ سپاه ستم و جور، حرام میشود. اما در سلولی کوچک؛ مردی از جنس کوه دلش فرو میریزد. او ترس از مرگ را در قبل انقلاب به پشت خود وانهاده و از مرگ نمیهراسد. او ترسی از شهادت ندارد که اگر ترس از شهادت بر او مستولی میشد، هیچگاه در غرب و کردستان حضور نمییافت. او هراسی عجیب دارد! او مدام چشمان خود را به درب آن سلول دوخته است تا ببیند کدام همرزمِ سابقش از در داخل میشود و میگوید؛ احمد دستانت را به من بده تا تو را از این سلول لعنتی بیرون ببرم!
▪ ️ احمدِ عزیز! مویی سپید کرده! دستان او دیگر مانندِ دستانِ فرماندهٔ لشکر ۲۷ محمدرسولالله(ص) نیست! دستان چروکیدهٔ او سخن از ایمانی میدهد که تنها مختصِ ابرار است. از خود پرسیدم که لگدِ کدام فرزندِ انقلاب درب سلول او را باز خواهد کرد! خوشا به سعادت آن فرزند انقلاب که درب سلولِ احمدِ عزیز را باز میکند. اگر چشمانت به موهای سپید شدهٔ او افتاد؛ او را در آغوش بگیر و سلام همهٔ فرزندان خمینی کبیر را به او برسان و بگو؛ این لگدِ تمامِ فرزندان انقلاب بر سلولِ تو بود ای سردارِ غربت. احمدِ عزیز! حتی تصور غربت تو بغضی عجیب به گلو می آورد.
▪ ️ احمدِ عزیز! تو همچون کوه استوار بودی اما زندانها از تو مردی پولادین ساخته است. اگر تو را ببینم برایت خواهم گفت که هیچ انگیزه و دغدغهای برای بازگشت تو در این سالها نبود! برای تو صحبت از زندانی شدن عدالتخواهانی خواهم کرد که برای پیگیری آرمانهای خمینی کبیر و جانشینش روانهٔ زندانها شدند! و در آن زمان بهشتی و محمدیگیلانی از میان ما پر کشیده بودند! و افرادی دیگر سرکشی به آن پروندهها داشتند! و قطعا و بلاشک برای تو از زندانی شدن همرزمت به جرم توهین به کشور متخاصمی به نام بریتانیا سخن خواهم گفت!
🔜 احمدِ عزیز! می خواهم بدانی که ثانیههای آخرِ پمپاژِ قلبِ رژیم صهیونیستی به شماره افتاده است. و من عمیقاً آرزو میکنم که آن لگد به درب سلولت نصیب من شود! و چه لحظهٔ زیبا و دلانگیزی خواهد بود. دوست دارم در آغوشت ساعتها گریه کنم و برایت از پر کشیدن حسین خرازی، صیاد، مهدی و حمید باکری، ابراهیم همت، کاظمی و دیگر دوستانت بگویم. احمدِ عزیز! میدانی حزبالله لبنان، نیروهای مقاومت سوریه، حشدالشعبی عراق و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همه به گوش شدهاند که شیشهٔ عمر این رژیم منحوس را به پایان ببرند! اما در آخر کلام باید از نیروهایی برایت بگویم که به اراده و خواست الهی از زیر یوغ استعمارِ غربی و دیکتاتوریِ جاهلِ عربی در آمده و مانند انقلاب اسلامی پرچمدارِ انقلابی از جنس انقلابِ خمینی کبیر در منطقه شدهاند! درست حدس زدی احمدِ عزیز! یمن به اراده و خواست الهی آزاد شده است. انصارالله هیچ شرطی را برای صلح نمیپذیرد! احمدِ عزیز! اینبار که بانگِ آژیرهای آن رژیم منحوس به صدا درآمد بدان که فراق در حال اتمام است و وصال نزدیک! غربت و اشک فرزندان انقلاب در حال پایان است.
احمد متوسلیان
▪ ️وقتی آژیرها در تلآویو و حیفا از غریو موشکهای مقاومت نعرهای از جنس هراس سر میدهند، خوابها به چشمانِ سپاه ستم و جور، حرام میشود. اما در سلولی کوچک؛ مردی از جنس کوه دلش فرو میریزد. او ترس از مرگ را در قبل انقلاب به پشت خود وانهاده و از مرگ نمیهراسد. او ترسی از شهادت ندارد که اگر ترس از شهادت بر او مستولی میشد، هیچگاه در غرب و کردستان حضور نمییافت. او هراسی عجیب دارد! او مدام چشمان خود را به درب آن سلول دوخته است تا ببیند کدام همرزمِ سابقش از در داخل میشود و میگوید؛ احمد دستانت را به من بده تا تو را از این سلول لعنتی بیرون ببرم!
▪ ️ احمدِ عزیز! مویی سپید کرده! دستان او دیگر مانندِ دستانِ فرماندهٔ لشکر ۲۷ محمدرسولالله(ص) نیست! دستان چروکیدهٔ او سخن از ایمانی میدهد که تنها مختصِ ابرار است. از خود پرسیدم که لگدِ کدام فرزندِ انقلاب درب سلول او را باز خواهد کرد! خوشا به سعادت آن فرزند انقلاب که درب سلولِ احمدِ عزیز را باز میکند. اگر چشمانت به موهای سپید شدهٔ او افتاد؛ او را در آغوش بگیر و سلام همهٔ فرزندان خمینی کبیر را به او برسان و بگو؛ این لگدِ تمامِ فرزندان انقلاب بر سلولِ تو بود ای سردارِ غربت. احمدِ عزیز! حتی تصور غربت تو بغضی عجیب به گلو می آورد.
▪ ️ احمدِ عزیز! تو همچون کوه استوار بودی اما زندانها از تو مردی پولادین ساخته است. اگر تو را ببینم برایت خواهم گفت که هیچ انگیزه و دغدغهای برای بازگشت تو در این سالها نبود! برای تو صحبت از زندانی شدن عدالتخواهانی خواهم کرد که برای پیگیری آرمانهای خمینی کبیر و جانشینش روانهٔ زندانها شدند! و در آن زمان بهشتی و محمدیگیلانی از میان ما پر کشیده بودند! و افرادی دیگر سرکشی به آن پروندهها داشتند! و قطعا و بلاشک برای تو از زندانی شدن همرزمت به جرم توهین به کشور متخاصمی به نام بریتانیا سخن خواهم گفت!
🔜 احمدِ عزیز! می خواهم بدانی که ثانیههای آخرِ پمپاژِ قلبِ رژیم صهیونیستی به شماره افتاده است. و من عمیقاً آرزو میکنم که آن لگد به درب سلولت نصیب من شود! و چه لحظهٔ زیبا و دلانگیزی خواهد بود. دوست دارم در آغوشت ساعتها گریه کنم و برایت از پر کشیدن حسین خرازی، صیاد، مهدی و حمید باکری، ابراهیم همت، کاظمی و دیگر دوستانت بگویم. احمدِ عزیز! میدانی حزبالله لبنان، نیروهای مقاومت سوریه، حشدالشعبی عراق و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همه به گوش شدهاند که شیشهٔ عمر این رژیم منحوس را به پایان ببرند! اما در آخر کلام باید از نیروهایی برایت بگویم که به اراده و خواست الهی از زیر یوغ استعمارِ غربی و دیکتاتوریِ جاهلِ عربی در آمده و مانند انقلاب اسلامی پرچمدارِ انقلابی از جنس انقلابِ خمینی کبیر در منطقه شدهاند! درست حدس زدی احمدِ عزیز! یمن به اراده و خواست الهی آزاد شده است. انصارالله هیچ شرطی را برای صلح نمیپذیرد! احمدِ عزیز! اینبار که بانگِ آژیرهای آن رژیم منحوس به صدا درآمد بدان که فراق در حال اتمام است و وصال نزدیک! غربت و اشک فرزندان انقلاب در حال پایان است.
۹۷۲
۲۸ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.