و کسی را دیدم

و کسی را دیدم
   نه که در خواب
   نه در غوطه گرداب
   نه در جنگل و مرداب
   نه در دشت پر از مه
   نه در خاک ونه در باد
   نه در تابش مهتاب
        در آن سوی پر از نور
        در آن پنجره دور
        در آن خانه امید
        در آن سرو و در آن بید
        در آن گوشه پنهان
        در آن چشم پر از اشک
        در آن روح پر از عرش
که بوداست نمایان
همان کودک خندان
دیدگاه ها (۲)

چه سیب های قشنگی !حیات نشئه تنهایی است.قشنگ یعنی چه؟- قشنگ ی...

چرا هیچ‌کس به ما نگفته است که زمینمدام چیزی را از ما پس می‌گ...

{سناریوی شماره ۸} || پارت سی‌و ششم ||نام سناریو: 《 قلبی از س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط